دلنوشته ای در وصف مرحوم، جانباز دلاور، آقای علی اکبرخدامی بافقی
مهربانا ! وصل یار و بزم دلداران ، خوش است/ قهرمانا ! زخم جان ومرهم ودرمان ، خوش است.
تکیه گاهی بوده ای آن روزگاران را ولی/ موسم درد وفغان بی تکیه گاهی را خوش است.
پای همت داده ای در راه عشق و اعتقاد / در مسیر عاشقی از پا نیفتادن ، خوش است.
در دلیرستان کردستان ، تویی مشهور شهر / هیبتت، خواب خوش از دشمن زدودن را خوش است.
شور چشمانت، غلاف دست وپای دشمنان / لیک گاهی، طعنه از دشمن شنیدن را خوش است.
ذره ذره از وجودت، برگی از تاریخ جنگ / خاطرات رزم تو ، در یاد ماندن راخوش است.
غربت دنیای پاکت، لایق تقدیر بود/ بغض و سوز سینه و دم برنیاوردن خوش است.
روزگار نامروت گرچه همراهت نبود / در هوای بی قراران ، با خدا بودن خوش است.
کوه صبر از شوکت صبر تو، سر خم کرده است / بر جفای اهل پرکین ، صبر کردن راخوش است.
نامداران دیار معرفت، شاگرد تو / در هیاهوی کلاس عشق ، گمنامی خوش است.
افتخار هرزمان ، نامت علی اکبر نشان / از سر دلدادگی ، بی ادعایی را خوش است.
شیرمرد بیشه ی غیرت، شهید زنده یاد! / در ره جانبازی جانان، شهادت را خوش است.
روز حسرت گر شدم شرمنده ی دربار عشق / دستگیری کن، شفاعت کردن از یاران خوش است.
سراینده : فهیمه زارع
مرحبا