هاشمی و میراثش
اکنون او درگذشته است و از فارغ از درودها و نفرین ها، زنده بادها و مرده بادها، می توان راجع به او و کارنامه اش سخن گفت. حالا دیگر نیست که خاطره ای ناگفته بگوید و دوستدارانش را شاد و دشمنانش را ناراحت کند. او به تاریخ پیوسته و از حالا فقط تاریخ است که راجع به او و کارهایش قضاوت خواهد کرد. میراث هاشمی رفسنجانی برای تاریخ چه بود؟ آیا این میراث، از او باقی خواهد ماند و در ادامه تاریخ معاصر ایران، جای پایی خواهد یافت؟
به نظر من، هاشمی، متعلق به نسلی از ایرانیان بود که در هوای آرمانها، دم زدند و برای آن رنج ها بردند و سرسختانه تا پای جان، بر هر آنچه فکر می کردند درست است، پای فشردند. آن نسل بسیار سخت گیرانه عمل کردند. آنها در آرزوی ساختن جهانی دیگر بودند. جهانی عادلانه تر. آن نسل، علاقه اش در مبارزه بود. مبارزه ای جانانه. هاشمی متعلق به آن نسل خودساخته بود. آنها می دانستند چه می خواهند، اما نمی دانستند، چگونه.
عالی ترین میراث هاشمی رفسنجانی با وجود همه آرمان خواهی او و هم نسلانش، مشی اعتدال و میانه روی او بود. مصلحت، خصلت و خصیصه او بود. هاشمی نماد و نمود، رفتن بر راه میانه بود. آهسته و پیوسته. همیشه بود و حادثه ای در این تقریباً چهار دهه در ایران اتفاق نیفتاد، مگر آنکه ردی و اثری از هاشمی داشته باشد. نشسته در وسط راه. نه چپ شد و نه راست. هم چپ به او تاخت هم راست. هم چپ به او پناه آورد، هم راست. نه رنچید و نه رها کرد. آرام و هموار، در تاریخ راه پیمود. روزی در صدر انتخاب مردم بود و روزی دیگر در ذیل. نه در فراز، سخن تندی گفت و نه در روزهای فرود، شکوه ای کرد. مرد متین سیاست بود. من می گویم، این، میراث جاودانه هاشمی در تاریخ خواهد بود. متانت.
هاشمی بازی تاریخ را می دانست. به همین دلیل پیش از آنکه بنشیند تا تاریخ برایش حرف بزند، خودش با تاریخ سخن گفت. نشست و نوشت. خودش تاریخش را نگاشت. هاشمی رفسنجانی این همت را کرد که هر شب با نوشتن خاطرات روزانه اش، دیگران را وادارد که از دریچه نگاهش، به حوادث بنگرند. این از هوش هاشمی نشات گرفته بود. او بازی تاریخ را می دانست. بی جهت نبود که علاقه اش به امیر کبیر بود.
هاشمی، اهل ریسک بود. هیچ کس به اندازه او خودش را در معرض انتخاب مردم نگذاشت. این نیز از ویژگی های منحصر بفرد او بود. آنچه از این رفتار هاشمی استنباط می کنم این هست که او به صورتی بسیار عمیق، به رای و نظر مردم و صندوق رای، اعتقاد داشت. او آزادی خو بود.
اکنون او درگذشته است و همه معترفیم که نمی توان تاریخ معاصر ایران را نوشت، بدون آنکه سخنی از او و میراثش گفته شود. در چند بزنگاه مهم و سرنوشت ساز ایران، حضوری تاثیرگذار داشته است. این لطف زمانه بوده و هوش سرشار او، که موفق شد خودش را از پایین ترین سطوح اجتماعی، تا عالیترین مناصب بالا بکشد و خطر کند و تصمیماتی بگیرد، که امروز برایش بنویسیم، هاشمی، چه بخواهیم و چه نخواهیم، در تاریخ می ماند. و تاریخ، قاضی عادلی است. در نهایت او رای خواهد داد، که، هاشمی چه کرد.
محمد علی پورفلاح
مقاله جالبی و بی طرفانه ای بود . ممنون