پرستار یک واژه نیست یک دنیا عشق است و ایثار
پرستار اسوه صبر است و استقامت.
پرستاران سپید پوشانی هستند که لباس خدایی بر تن دارند و برای برآوردن نیازهای بیماران تلاش می کنند.
آنان به واقع کلمه ایثار و عشق را با تمامی وجود خود حس می کنند.
فرشتگانی که در طی سالهای خدمتشان از رنج و آلام بیماران کاسته اند و از نزدیک با تلخی دردها آشنا هستند.
خبرنگار بافق فردا به بهانه ۱۵ بهمن روز پرستار و به پاس قدردانی از پرستاری که گذشت و ایثارش را کامل کرد به سراغ خانواده مرحومه سمیه تفکری رفته است و با آنان در رابطه با فداکاریشان به گفتگو نشسته است.
محمدمهدی زینلی تکنسین فوریتهای پزشکی اورژانس ۱۱۵ بافق و همسر مرحومه از اتفاقات شب حادثه چنین می گوید:آن شب هیچ مشکلی خاصی در منزل وجود نداشت پس از رفتن میهمانان با هم بیرون رفتیم و برای خواب به خانه برگشتیم.
وی می افزاید:ساعت ۵:۳۰ دخترم طلب آب کرد چراغ را روشن کردم آب را آوردم یک لحظه که چشمانم به سمیه افتاد دیدم دست ها و بدنش سیاه شده است و تنفس قطع شده بود همان زمان سیستم اورژانس را فعال کردم و به خانواده اش نیز اطلاع دادم.
و تا رسیدن اورژانس شروع به احیاء کردن وی نمودم در آمبولانس قلب برگشت و۵ تنفس در دقیقه داشت.
همسرمرحومه با بیان اینکه وی برعکس آنچه در فضاهای مجازی مطرح می گردد در گذشته هیچ بیماری خاصی نداشته است عنوان می کند: در بیمارستان با تلاش پرستاران و پزشکان وضعیت وی از حالت اولیه بهتر شد و حوالی ساعت ۱۱ با درخواست رییس اورژانس ۱۱۵ بافق همسرم توسط بالگرد به یزد و بیمارستان شهید رهنمون اعزام گردید و حتی در بالگرد نیز تنفس به ۸ رسید.
وی تصریح می کند:حتی فکرش را هم نمیکردم که هرگز بر نمی گردد و پس از آنکه در بیمارستان یزد دو بار ایست قلبی کرد تنفس را از دست داد.
شب بود که از بیمارستان با من تماس گرفتند و موضوع را اعلام کردند نتوانستم شدت اتفاق را برای خانواده اش بیان کنم و اولین کسی که پس از خودم در جریان قرار گرفت روح اله برادر خانمم بود.
محمد مهدی زینلی با اشاره به اینکه موضوع مخفی نمودن مرگ مغزی از خانواده تا یکشنبه صبح ادامه پیدا کرد یادآور شد:تیم اهدا عضو روز یکشنبه در خصوص اینکه برگشت فقط و فقط به یک معجزه بستگی دارد مطالبی ارائه داد.
دیگر می دانستم که باید خدا تقدیرش را جوری دیگر رقم زند تا سمیه بماند اما باز هم با توجه به اینکه هر از گاهی یکبار ایست قلبی می کرد و در آخر به گونه ای شد که با دارو او را زنده نگه داشتند صلاح نبود بدنش بیش از این مورد اذیت قرارگیرد.
همسر پرستار بافقی با بیان اینکه سمیه خود کارت اهدا عضو را در سال ۸۶پر کرده بود عنوان می کند: راضی بودم به رضای خدا و آنچه در سرنوشتش رقم زده بود و دقایق چه سخت گذشت و می گذرد همدمی که ۸ سال بدون هیچ مشکلی زیر یک سقف با او زندگی کرده بودم اینگونه باید می رفت.
با هم عهد بستیم و بارها به او گفته بودم با توجه موقعیت کاری که دارم اگر اتفاقی برایم رخ داد از کارت اهدا عضوم استفاده کنید اما متاسفانه این موضوع برعکس رقم خورد و فقط به آنچه او راضی بود رضایت دادم.
وی در پاسخ به اینکه به نظر شما چه خصوصیتی در وی وجود داشت که باعث شد واژه ایثار و گذشتش کامل شود گفت:وی هرگز غیبت کسی نکرد و همیشه سرش بود و کار و زندگی خودش.
هرگز به من اجازه نداد پشت سر کسی غیبت کنم.
به نظرم این بهترین خصلت او بود.
در ادامه محمد رضا تفکری پدر پرستار فداکار بافقی با سعه صدر در آن شرایط روحی که باعث شرمساری و خجالت خبرنگار شد به سوالات پاسخ داد.
وی از احساسش در آن روزها می گوید: لحظاتی سختی را گذراندیم دیدن وضعیت وی که خود روزی التیام بخش دردها بود بسیار سخت بود.
ثانیه ها و لحظات چه سخت و بد گذشت.
و شاید موضوع اهدا عضو کمی آرامبخش دردها بود چون به آنچه او خواسته بود عمل شد.
پدر مرحومه پرستار بافقی اظهار می دارد: وی هیچ موقع گلایه ای از کسی یا چیزی نداشت پشتکار، فعالیت، مسئولیت پذیری و… او زبانزد خاص عام شده بود سرش بود و کارش.
سعی می کرد کار خود را به نحو احسنت انجام دهد و هیچ وقت متوجه نشدم در زندگی شکایتی داشته باشد.
فعال و کوشا همواره به دنبال پیشرفت و بروز بودن علم و کارش بود.
وی همچنین اهدا عضو فرزندش را تقدیر الهی می داند و می افزاید: سرنوشت او دست خدا بود و باید ما نیز راضی به رضای خدا می بودیم اهدا عضو را پذیرفتم تا بتوانم در دقایق آخر زندگی فداکاریش را تکمیل کنم.
تفکری خطاب به افراد جامعه نیز توصیه هایی دارد و بیان می کند:گرچه حتی فکر کردن در مورد از دست دادن عزیز آنهم جوان کاری بس سخت و دشوار است اما باید واقف بود که انسانی که دچار مرگ مغزی می شود دیگر باز نخواهد گشت مگر به خواست خدا.
و چه خوب است اعضای بدنش به کسانی اهدا شود که سالها درد بیماری را کشیده اند و چشم انتظار عمل پیوند هستند.
برای گسترش حس انساندوستی ، محبت و از خود گذشتگی باید در این رابطه تصمیم عاقلانه گرفت گرچه بسیار سخت است سخت.
روح اله تفکری تنها برادر سمیه که این روزها دردهای دوری را به جان خریده و به عنوان مرد خانه باید آرامبخشی برای مادر و پدر باشد پس از بیان سوالات دقایقی در سوگ خواهر مهربانش می گرید.
او بغض های سنگینی در گلو دارد.
وی عنوان می کند:لحظات سختی بود باید به آنچه خواسته او و رضایت خداوند بود تن می دادیم.
دکتر به من و محمد گفت که دیگر امیدی نیست نمی توانستم این موضوع را یکدفعه به خانواده بگویم رفتن عزیزی که پاره تنت است دشوار است تصمیم گرچه بسیار سخت و جانفرسا بود اما گرفته شد.
فکرش را بکنید خواهری که دقایقی دیگر نیست.
جان و روحت همراه او می رود.
وی در پایان این گفتگو از ابراز همدردی و تلاش های کادر پزشکی بیمارستان ولیعصر(عج)، شهید رهنمون، پرستاران، مسئولین ، دوستان و مردم بافق تقدیر و تشکر کرد.
بافق فردا ضمن تشکر از سعه صدر و صبوری این خانواده در پاسخ به سوالات از خداوند صبر جمیل برای خانواده، همسرش و تنها فرزندش رها آرزومند است.
روحش شاد و یادش گرامی.
آقای زینلی خداوند به شما و خانواده محترم سمیه جان صبر عنایت فرماید واقعا سمیه جان هیچوقت اهل غیبت نبود و خوشا به سعادتش که رفتنش هم ایثار بود