دلنوشته
در کنار پنجره ی دلم دسته گلی از نرگس چیده ام .بوی خوشش را در نبود یار استشمام میکنم وخیره به جاده ای از درازای غیبت مانده ام.
سالها از نبودنت گذشته ونمیدانم کدامین جمعه برای آمدنت لحظه شماری میکند.
کاش خورشید سیاه چشمهای منتظِر با آمدنت نوری از صلح وصفا بگیرد در زمانه ای که از گرمای آن کاسته وسردی بیشتر میشود…
کاش ابرهای تیره کنار بروند وراه را برای دردانه ی عالم تاب بشریت باز کنند…
این زبان گناه آلود من قابل وصف لحظه های تونیست آقای من….
نعیمه توکلی
بازدید: ۴۳۹
باسلام
این دلنوشته زیبا بود