نظر دکتر فرزادگان در خصوص علت فوت نازنین صادقی
سلام و سپاس و تسلیت خاصه به والدین و اقوام محترم صادقی کریم آبادی.
ما را در مصیبت بزرگتان شریک بدانید.
کودک مرحومه نازنین صادقی ساعت ۴ عصر دوشنبه ۲۵ دیماه به مطب اینجانب دکتر محمد حسن فرزادگان مراجعه و با تشخیص گلو درد چرکی تزریق یک عدد پنی سیلین۶٫۳٫۳ به همراه ۱/۳(یکسوم)آمپول ضد استفراغ(متوکلوپرامید) دریافت داشته و مراجعه به منزل می نماید.
ساعت ۸ شب با تماس تلفنی به مطب مادرش احساس سردی بدن و مختصر تهوع کودک را بیان میکند.
اینجانب توصیه ادامه درمان نموده و در صورت تهوع توصیه ۸ قطره متوکلوپرامید ۶ ساعت پس از تزریق را می نمایم.
تاصبح حال کودک چندان خوب نبوده که مراجعه پزشک اورژانس بیمارستان ولی عصر بافق نموده در مطب پزشک اورژانس بیمارستان تشنج می نماید که سریعأ توسط خانم دکتر زعیمیان(متخصص اطفال)ویزیت و به یزد اعزام و در بخش ICU بستری و متأسفانه عصر فوت می گردد.
حدود ساعت یک بعدازظهر قبل فوت کودک یکی از اقوام بیمار تماس مطبم داشته و با فحاشی و بیان جملات بسیار رکیک اینجانب را تهدید به مرگ میکنند!
اینجانب با تماس تلفن مادر کودک با خانم دکتر منصوری پزشک ICU جویای حال کودک شدم که ایشان خبر بیمار کبدی و متابولیک ناشناخته قبلی کودک را دادند و تأکید نمودند که تشنج و حال بیمار هیچ گونه ربطی به تزریق پنی سیلین و متوکلوپرامید نداشته است!
اینجانب از مدعیان بیمار سؤال می کنم اگرکسی حساسیت به پنی سیلین داشته باشد نباید درست یا چند دقیقه پس از تزریق بدحال یا دچار شوک یانفس تنگی گردد؟؟
تشنج و بیحالی کودک۱۸ساعت پس از تزریق چه ربطی به تزریق میتواندداشته باشد؟؟!!اینجانب نزدیک به ۲۶سال است خدمتگزارمردم شریف بافق بوده افتخارأبافقی شده ام!!
وجزئی از خانواده مردم نجیب وشریف بافق وفدایشان میباشم!خواهشمندم:جهت روشنگری و اطلاع عامه همشهریان عزیزم مراتب فوق راانتشارسریع فرمایند.
آرزویم همیشه دلشاد وخندان باشید با تشکر
ما نیز دلمان برای این خانواده کباب شد و بارها گریسته ایم. خود بنده دختری در این سن وسال دارم که اگر تار مویی از سرش کم شود، زمان و زمین را زیرورومیکنم. همه ی پدرها و مادرها همین گونه اند. اما : البته که اشتباهات پزشکی، همیشه بوده و هست و در اینمورد نمیشود پزشکی را تهدید کرد. اما نکته اینجاست که همیشه بدبختی ها مال ما مردمه. مسوولین عالیرتبه دولتی ومذهبی، که سه سوته برای درمان میروند یزد و متخصص می بیندشان، برای همین برایشان اهمیتی ندارد که بافق صاحب بی …. پزشکان استان است. کسانی در بافق برای سلامتی این مردم تصمیم میگیرند که اگر به هر شهر دیگری بروند، کسی مطبشان پا نمیگذارد….پدر خود بنده را در بیمارستان بافق خواباندند و گفتند یک شب بماند خوب می شود، سی تی اسکن کردند و گفتند طوری نیست. صبح ساعت ده بردمشان مرتاض، پزشک متخصص بعد از سی تی اسکن مجدد، گفت سکته مغزی کرده اند و سه روز در بیمارستان بستری شدند. میخواهم بپرسم آیا تشخیص ، اینگونه است؟! خاک بر سر ما مردم، که سنگمان ومعدنمان را تا آخر خوردند و مسولین اصلی شهر سکوت کردند و دلمان را به دوتا دستگاه سی تی خوش کردند. غافل از اینکه متخصصان وقتی نباشند و دکترها اینگونه باشند، این اتفاقها زیاد می افتد. ضمن اینکه وقتی سواد دانشگاهی به فرزند شهید و بسیج و استاد متعهد و حذف اساتید طاغوتی و سیاسی کردن دانشگاهها می رسد، انتظار پزشکان و مهندسان بیسواد بعید نیست. هنوز ببینید مثلا گندله بافق به چه روزی میرسد. بگذارید مهندسان وطنی! بسیجی، کار را بدست بگیرند تا ببینید پزشکی به سواد است نه به انتی بیوتیک و پنیسیلین و چرک خشک کن دادن. مسوولین دولتی و خصوصا مذهبی شهر بدانند، متخصصان یزدی که بدون وقت و نوبت گیری و معطلی می بینند شما را و با بهترین ماشین و راننده به یزد می روید و در بیمارستان درجه یک مرتاض یا تهران، با بلیطهای هواپیمای مفتی سنگ اهن و اداره هایتان، بستری میشوید، حتی اگر به ثریا روید یا در قعر زمین، مرگ، سراغ شما هم می اید. مگر در نمازها و خطبه ها مردم را از مرگ نمی ترسانید، خودتان بترسید از آن روز. برای این مردم ستمدیده که همه هستی شان معدن بافق را بردند و خوردند به برکت حضور مدیرانش، کاری بکنید. بافق فردا، درد دل یکداغ دیده را منتشر کن. مرد باش. نترس. در هر صورت در گروهها منتشر خواهد شد.