(باران ببار)
سرما که آمد پنجره ی دلت را محکم ببندو نگذار گرمای وجودت مهمان هر سرمایی باشد...
سرما که آمد پنجره ی دلت را محکم ببندو نگذار گرمای وجودت مهمان هر سرمایی باشد…
آسمان دلت شاید گاهی ابری باشد اما نمی تواند میان نگفته هایش ببارد….
دی که آمد
برای ابر آهنگ اشک بنواز
دی که آمد
برای ابر قصه ی تابستان داغ را بخوان و از گرمای نخلستان برایش بگو..
از بوته هایی که در زیر خارهای خشک انتظار باران را می کشند….
باران….
دل برای طراوتت در هر پس ِهر کوچه ای به تنگ آمد.
زمین جانش به لب آمده است و جام وجودش را به دست گرفته و نگاهش را به آسمان دوخته
باران ببار..
ومهمان قلب خشکیده ی کویر در این فصل باش
برای آمدنت چه کوچک گل هایی دست به دعا برده اند..
و چه بگویم از ماهی تنگ بلوریم که تمامش در تو خلاصه میشود..
باران ببار…..
(نعیمه توکلی)
بسیار عالی ومورد پسند