تلخ و شیرین خرید عید و خانه تکانی
طبیعت جانی تازه می گیرد. صدای قدم های بهار طبیعت گوش را نوازش می دهد.
طبیعت جانی تازه می گیرد.
صدای قدم های بهار طبیعت گوش را نوازش می دهد.
به هر جا که بنگری ازدحام جمعیت و خیابان ها، بازار و مغازه ها خود نوید از رسیدن بهار می دهد.
مغازه داران پوشاک، خوراکی و آجیل رونق می گیرند و دلخوش از فروش در این ایام هستند.
مردم ایران طبق رسوم گذشتگان خود در پی خرید جامه و نو کردن ملزومات زندگی می باشند.
گرمی بازار شب عید کام همه را شیرین کرده و امیدواریم در این ایام هیچ پدری شرمنده همسر و فرزندانش نشود.
خانه تکانی و خرید یکی از آداب و رسوم شب عید، چیزی که برخی از بانوان به دلیل عدم همراهی همسران همواره از آن گلایه مند هستند.
به سراغ بازار قدیمی آستان مقدس امامزاده عبدالله(ع) بافق می رویم و با چند نفری در خصوص حال و هوای عید و خرید به گفتگو می نشینیم.
بانویی سالخورده در حال پایین آمدن از پله ها است جلو رفته و حالش را جویا می شویم.
در پاسخ به اینکه برای خرید شب عید چه کرده است می گوید: اگر بتوانیم بخریم حتما خرید شب عید خواهیم داشت.
ما هیچ وقت طعم شیرین خرید عید را نمی توانیم درست بچشیم.
شوهرم سالخورده و دیگر توان کار ندارد او قبلا در یکی از روستاهای شهر بهاباد به کار کشاورزی مشغول بود.
۱۰ فرزند دارم و در ایام تعطیلات با نوه ها حدود ۷۰ نفری برای عید دیدنی به خانه ما می آیند.
باید خدا را شکر کرد.
وی اشاره ای به نوه اش که او را همراهی می کند و می گوید: تازه ازدواج کرده و پدر از دست داده است شوهرش چند وقتی است که به دنبال کار می گردد و ای کاش او که جوان است می توانست خرید عید کند از ما که گذشت.
درد و دل هایش از سر صدق و صداقت و همراه با ناله ای سوزناک است او همان مادری است که نتوانسته گرمی بازار را به کام فرزندان خود شیرین کند.
پس از نیم ساعتی صحبت برمی خیزد و می گوید مادر نام و نشانی از من نگذاری عمری با آبرو زندگی کرده ام.
راستی فرزندانم هم ناراحت خواهند شد.
او می رود و ما به دنبال سوژه ای دیگر. گرچه تمام سوالات در این مصاحبه بی پاسخ ماند اما …
مغازه غالب به دلیل برخورد خوش خانم و آقای فروشنده همیشه سوژه خبری “بافق فردا ” است.
جلو رفته و خطاب به بانویی که در حال خرید است سوال می شود تنهایی به خرید آمده اید در پاسخ می گوید به شرط آنکه به هیچ وجه نامی از من درج نشود پاسخ می دهم.
یاد نمی دهم که همسرم همراهم باشد خانه تکانی را هم تنها انجام میدهم و در زندگی مستقل بار آمده ام.
از چند ماه پیش برای شب عید پس اندازی داشته و امروز برای دلخوشی بچه ها خرید می کنم.
شغل همسرم آزاد است و اصلا حوصله خرید و از این مغازه به آن مغازه را ندارد.
در آنطرف بازار درست مغازه کفش فروشی خانواده ای مشغول خرید هستند تنها فردی است که در این گزارش خودش را معرفی می کند او علی شمس الدینی کوشکی بازنشسته معدن کوشک است.
وی همراه یار و یاور خانواده بوده و با مفهوم خانه تکانی و خرید شب عید به خوبی آشنا است.
در این بین خانم خانه نیز مهر صحت بر این قضیه می گذارد و از او در طول ۳۵ سال زندگی رضایت دارد.
شمس الدینی از مشکلات خرید سخن به میان می آورد و می گوید: گرچه حقوقم پس از سی سال خدمت در معدن ماهیانه یک میلیون و ۷۰۰ است اما خدا را شکر که همین آب باریکه است.
وی ضمن گلایه از سازمان تامین اجتماعی می افزاید: اگر دست هایی که خیانت می کند قطع می شد عدالت برقرار بود چرا کار همان کار است اما برای عدهای کار سخت و زیان آور محسوب می شود و برای برخی به ظاهر همه چیز گل و بلبل بوده است.
به دیوان عدالت نیز شکایت برده ام اما رای آنها همان چیزی است استان رای داده.
از اینکه به سوالات پاسخ داده است از وی تقدیر می کنیم.
همان نزدیکی مغازه ابوالفضل گزارش ما شاد و خندان از خرید به خانه می رود که صحنه ای بسیار زیبا توجه همگان را به خود جلب می نماید.
مادری با چهار فرزند نیز که چهار جفت کفش خرید کرده در خصوص شیرینی های شب عید بیان میکند: یک سال است که شوهرم رفته و خبری از او ندارم و خدا کند که دیگر اصلا برنگردد.
در طی یک سال غصه بزرگ کردن بچه ها پیرم کرد گرچه برخی از مردم بافق و کمیته امداد و بویژه رییس این نهاد کمک های خوبی به ما کردند اما گذران زندگی با چهار بچه بسیار سخت است.
صبوری و ساختن در شرایط سخت پیشه زندگی ما شده و امیدوار به فضل خدا و کرم خیران هستیم.
گزارش را به پایان می رسانیم اما نداری، شرمندگی پدر، دستان لرزان مادر و نگاه یتیمی در پشت ویترین مغازه پوشاکی روحمان را آزار می دهد.