روان وحشی بافقی به آرامش می رسد
بیش از یکسال است دلسوزان تاریخ و فرهنگ بافق ، به تکاپویی تازه افتاده اند . از آن زمان که نشانه هایی از آرامگاه وحشی به دست آمد ، مردمان بافق که همیشه یاد و نام شاعر شهیر شهرشان را با افتخار فریاد زده اند ،در اندیشه ساخت یادبودی در خور او افتادند .
امروزه شادمانیم که می توانیم وحشی را به زادگاهش بیاوریم. در این بین برخی همشهریان و هم استانی های گرامی قلم فرسایی نموده خواسته اند با دلایلی نادرست ، اندیشه مردم را به راههایی دیگر بکشانند . آنها می گویند با استناد به دیوان اشعار وحشی ، وی به خاطر بی مهری اقوام و آشنایان خود از زادگاهش رفت و دیگر بازنگشت . شایسته است پیش از هر نوشته ای کمی در مورد محتوای آن تحقیق کنیم و بدانیم چه می نویسیم .
کمال الدین محمد وحشی بافقی مردی عارف ، وارسته و خداشناس بود. همانگونه که لقبش خوی وی را آشکار می سازد، خصلتی رمنده داشت . مردم گریزی و دیر به دست آیی او موجب شد در تمام عمر آواره باشد و از شهری به شهر دیگر رود . در طول سالهای زندگی ، بارها به زادگاه خویش سر زد و گاهی در یزد ماندگار شد یا به کاشان و جنوب رفت . شاید اگر این آوارگی و شهری به شهر دیگر رفتن را پیش نمی گرفت ، شعرهای ناب و زیبایش زبان به زبان نمی گشت و در آن زمان شهره آفاق نمی شد . آنها که سطحی نگرند ، تنها با خواندن چند بیت از دیوان آن مرد بزرگ می خواهند درباره او به نتیجه ای روشن برسند . در حالیکه چنین چیزی امکان پذیر نیست .
وحشی در جایی از دیوانش سروده :
در اظهار انعام حکام بافق سخن بر لب و گریهام در گلوست
در آن ده مجاور شدم هفت ماه نپرسید حالم ،نه دشمن نه دوست
آنچه از این ابیات نتیجه گیری می شود ، علاقه شدید وحشی به بافق است . انسان تا چیزی کسی یا جایی برایش مهم نباشد ، از آن توقع نمی کند آن هم شخصیتی عارف چون وحشی . وقتی انسان عاشق باشد و دوست بدارد، توقعش هم بالاتر می رود .
از این ابیات آشکار می شود که وحشی توجه ای ویژه به زادگاهش داشته است . وحشی از زادگاهش رفته چون روح بلند پروازی داشته چون تشنه دانش بیشتر بوده آن زمان برای خواندن کتاب یا دیدن بزرگان و استادان باید به سفر می رفتند . می گویند وحشی از بافق رفت و دیگر بازنگشت ! به طور حتم هیچ کس از زمان مرگ خویش اطلاعی ندارد . اگر وحشی می دانست چه زمانی این دنیای خاکی را وداع می گوید، خیلی زود به زادگاهش بازمی گشت و در یزد نمی ماند . چند ماه پس از مرگ و خاکسپاری وی ، مردم بافق از رحلتش آگاه شدند . وحشی در غربت و دور از وطن مرد . اگر در بافق بود به بهانه بزرگ شدن خیابان ، بقعه روی آرامگاهش و سنگ مزارش را نمی بردند…. تا شاید نامش هم برود . وحشی ماندگار شد زیرا تا زمانی که نفس می کشید ،پسوند بافقی را همراه نام خود حفظ کرد . اگر بافق را نمی خواست، همان زمان اجازه نمی داد او را بافقی صدا کنند .
برخی قلم به دستان می گویند از وحشی اثری در بافق نمانده است ، خوابند؟! بیایند بافق و ببینید مردم ما از پیر و جوان چگونه با احساس و افتخار از آن بزرگ مرد یاد می کنند . شاید نام و نشان اجداد خویش را از یاد برده باشند ولی نام وحشی بافقی را چون متاعی ارزشمند در گنجینه قلب خویش نگاه داشته اند و خالصانه به او عشق می ورزند . و چه چیز مهم تر از ماندگاری در قلب مردم. چکامه سرای بزرگ بافق ، نامداری است جهانی که پارسی زبانان چهارگوشه جهان می شناسندش و کسی در استان یزد شناخته شده تر از او نیست . وحشی بافقی روانت شاد مردمانت ترا فرا می خوانند .
عالیه نقیب الذاکرین بافقی (مهرگان)
احسنت به خانم نقیب ،