یادداشت های سردستی (۲۴)

دسته: محمد علی پورفلاح , یادداشتهای سردستی
بدون دیدگاه
شنبه - 13 مرداد 1397

معدن کوشک و حرفهای مگویش

کانال های موبایلی در خبری فوری اعلام کردند در پی خریداری سهام اصلی کارخانه ذوب روی بافق توسط مالک معدن کوشک، دوهزار تن کنسانتره روی از این معدن به مقصد کارخانه، بارگیری شده است.

دیدم مناسب است که اول گزارشی از دیدار دو سال پیشم از معدن سرب و روی کوشک بدهم و بعد هم کمی حرف مگو از این معدن جان سخت بزنیم.

به همراه چند تن از استادان دانشگاههای استان یزد، در یک بعداز ظهر پائیزی راهی معدن کوشک شدیم. وقتی از بافق به سمت بهاباد بروید، معدن سرب و روی کوشک نرسیده به روستایی به همین نام، بر کوهی جا خوش کرده است. در فضا، بوی زننده خاصی هست که از باقی مانده مواد استخراج شده از معدن که بصورت تپه هایی در کنار جاده تلنبار شده اند، به مشام می رسد.

به معدن می رسیم. چون مهندسان معدن، از دانشجوهای دانشگاهها هستند و استادانشان را می شناسند، احترام زیادی به ما می گذارند. به نوعی عزت تپانمان می کنند. لباس و پوتین و کلاهی که روی آن چراغی هست بهمان می دهند. معدن سرب و روی کوشک، زیرزمینی است. برای رفتن به معدن به دهانه تونل می رویم. ناخودآگاه به دهه چهل خورشیدی پرتاب می شوم. دهانه تونل از آن زمان همانطور دست نخورده و محقرانه باقی مانده است. احتمالاً یادگاری از وقتی با بیل و کلنگ حفاری می کردند. کارگران، عکس چند نفر از همکارانشان را که در همین معدن و به خاطره حادثه از دست رفته اند، بر دهانه تونل نصب کرده اند.

وارد می شویم. راهرو تنگ است. وسط آن را هم ریل گذاشته اند تا واگن ها روی آن کشیده شوند. پله ها کوتاه و سر است. و غبار مواد معدنی روی آن نشسته و حرکت را مشکل می کند. شیب تند است. تاریکی به استقبالمان می آید. صدها پله را باید پایین رفت. تا جایی که یادم هست بیش از ۱۵۰ متر( کمتر یا بیشترش در خاطرم نمانده) در زیرزمین و در تاریکی فرو رفتیم. تونل های زیرزمینی پیدا شدند. بعضی بن بست بودند.

با هشداری که می دهند، به محلی که تازه با انفجار باز شده، می رسیم. تاریکی مطلق است و نور کم چراغ ها اجازه نمی دهد وسعت دهنه ی کار را ببینیم. اما بر لب پرتگاه که می ایستم و به سقف نگاه می کنم، عظمت کار دستم می آید. اگر بخواهم توصیف کنم باید بگویم چیزی مثل یخچال طبیعی میبد یا آب انبارهای قدیمی خودمان. به این حالت مواد معدنی را از دل زمین جدا کرده اند و روی هم فروریخته اند. چاهی عمیق و وسیع ساخته اند. ظلمات محض است. کارگران ماسک دارند. اما غبار همه سر و روی و لباسشان را پوشانده است. ماشین ها ی مخصوص حمل بار هست. اما عمده کار بر دوش کارگران است. خوبیش این است که هوا دایم در جریان است.

برمی گردیم. یکی از استادان بدلیل شرایط سخت، حالت تهوع می گیرد. نمی تواند از پله های زیادی که هست، بالا بیاید. ناچار پا سست می کنم. از روبرو تعدادی کارگر پایین می آیند. فرز و چابک. از اینکه آدمی تا این حد نازک نارنجی دیده اند، تعجب می کنند. تا از کنارم بگذرند، می پرسم اهل کجایید؟ یکیشان می گوید همه از روستاهای بهاباد هستیم. می گویم سخت نیست؟ می گوید چرا. ولی چاره ای نیس. برای یه لقمه نونه. ما عادت کرده ایم. و نگاهی به آن استاد دانشگاه می اندازد که نفسش بریده. همانطور که از پله ها پایین می رود می پرسم چند حقوق می گیرید؟ می گوید ۸۰۰ تومن و از من دور می شود. باور نمی کنم. شاید شوخی می کرد.

به هر جان کندنی هست آن استاد دانشگاه را کشان کشان تا بالا می آورم. باد سرد و موذی به داخل تونل می زند.

اجازه بدهید حرف مگوی معدن کوشک را از همان حقوق کارگرش شروع کنم. همه قبول داریم که یکی از سخت ترین و خطرناک ترین کارها، همین کار در معدن زیرزمینی است. درست عین خوابیدن در قبر و وحشت همیشگی از فروریختن سقف. امیدوارم در این دو سال که از دیدارم از معدن گذشته، دستمزد کارگران معدن کوشک، هم زیاد شده و هم سر وقت پرداخت شده باشد.

کارگران می خواستند مالک معدن را بیشتر ببینند و با او از مشکلاتشان بگویند. حالا که علاوه بر معدن کوشک، کارخانه ذوب روی بافق را خرید کرده، حضورش و دیدارش در بافق می تواند مشکل گشا شود.

می پذیرم که نظام بازار آزاد و خصوصی بهترین شیوه اقتصادی ست که تاکنون بشر به آن رسیده است. و قبول دارم که مالک معدن و کارخانه، باید بتواند سود سهام سهامدارانش را تامین کند. اما این را هم کم لطفی می دانم که بسیاری از سهامداران معدن کوشک، حتی نمی دانند این معدن کجاست. اقتصاد بازار آزاد بسیار خوب است بشرطی که سایر فصول آن از جمله تشکیل اتحادیه و تشکل های قدرتمند صنفی و حق اعتراض و اعتصاب کارگری را هم به رسمیت بشناسیم. داراها با پولشان شغل ایجاد می کنند و از قبل سرمایه ای که در جریان می اندازند و ریسکی که می پذیرند، بر ثروتشان می افزایند. از آن طرف کارگران با اعتراضشان به شرایط کاری، هر روز حقوق بیشتری طلب می کنند. ینظر می رسد معامله دو سر بردی باشد. هم برای مالکان و سهامداران و هم برای کارگران.

محمدعلی پورفلاح بافقی


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۹۴
برچسب ها:

You cannot copy content of this page