11 اردیبهشت 1399
۶ دیدگاه
اولین سالی که مردود شدم
بخاری چکه ای جواب گوی کلاس نبود،دست های کودکان یخ زده و لپ هایشان گل انداخته بود.انگار باد تازیانه اش را در دست گرفته و همراه با باران بر بدن کوه و دشت و روستا می کوبید.آنچنان شلاق باد و باران بر شیشه ها فرود می آمدکه دلهره فروریختنشان ذهنم را آزار می داد.هوا سرد…..