27 مرداد 1397
بدون دیدگاه
یادداشت های سردستی (۳۵) گهر و گوهرهای گم شده ایران
مدتی بود به سرمان افتاده بود برویم زاگرس و گهر را ببینیم. تا کار هماهنگی و برنامه ریزی انجام بشود، چند روزی طول کشید. بالاخره راه افتادیم. ساعت ۱۰ شب از بافق. به همراه جماعتی ۱۴ نفره که از نوجوان ۱۳ ساله تا مرد ۴۸ ساله در بینمان بود. هر کس کوله ای و هزار…..