یادداشت های سردستی (۳۱)

دسته: محمد علی پورفلاح , یادداشتهای سردستی
۲ دیدگاه
شنبه - 20 مرداد 1397

بافق ۱۴۴۷

۲۰ مردادماه ۱۴۴۷ بافق ما چگونه خواهد بود؟ این یک داستان خیالی است که رگه هایی از حقیقت دارد. سعی خواهم کرد تصور کنم درست پنجاه سال دیگر در چنین روزی، در بافق ما چه خبر است؟ برای این که کارم راحت تر باشد، دو گونه خواهم نوشت، یکی خوشبینانه و دیگری بدبینانه. شاید تقدیر آن باشد که در آن هنگام، بافق ما چیزی بین این دو باشد. که فکر می کنم همین طور هم خواهد بود. اما آنچه حتمی است این است که در ۱۴۴۷زمان؛ بسیاری از ما را با خود برده است و یادمان را نیز به دست فراموشی سپرده است.

و اما داستان خوشبینانه.

هوا فوق العاده گرم است. اما جای نگرانی نیست. ساباط های مدرن که از پنل های خورشیدی ساخته شده اند، انرژی برق مجانی تولید می کنند که با آن کولرهای خنک کننده، تن و بدن عابران بافقی که از زیر این ساباط ها می گذرند را نوازش می کند. بافق در مردادماه پنجاه سال دیگر، شهری است صنعتی با چند کارخانه گندله و فولاد. با وجود آنکه ذخایر معدن چغارت به اتمام رسیده است اما هر روز صدها واگن و کامیون محموله های مورد نیاز را از بزرگترین معدن آهن ایران و جهان با ذخیره ۲ میلیارد تن و عیار ۷۰ درصد از اردکان بار می کنند و به بافق می آورند.

مشکل کم آبی را با افتتاح خط لوله آب انتقالی از دریای عمان که آب دریا را تصفیه می کند و برای بافق می فرستد حل کرده اند. دو بزرگراه، بافق را به یزد و کرمان متصل کرده است. جاده ها شلوغ و پرتردد اما ایمن شده اند. جمعیت بافق به بیش از ۱۵۰ هزار نفر رسیده است. جنب و جوش غریبی در شهر هست. کسب و کارهای کوچک اما خلاقانه، زندگی مردم را متحول کرده است. چند هتل پرستاره، هر شب میزبان چندصد نفر گردشگر است که برای دیدن زادگاه و مقبره شاعر بزرگ ایرانی، وحشی بافقی به این شهر سفر کرده اند.

بافت تاریخی بافق از حسینیه قنبریه تا امامزاده عبدالله تا مسجد جامع و از آنجا تا پیرمراد که مقبره وحشی بافقی است بازسازی شده و گردشگران در حال بازدید هستند.

بخش مدرن شهر تا شهرک پردیس روبروی دانشگاه آزاد گسترش یافته و کوی استادان و پزشکان و مهندسان رونقی گرفته است. دهها مرکز خرید وسیع ایجاد شده است. شهرک های فنآور در حال کسب و کار هستند.

بجای بیمارستان ولیعصر که به علت قدمت ۸۰ ساله در حال تخریب است، بیمارستان چند صد تختخوابی ساخته شده و چند درمانگاه و آزمایشگاه مجهز با حداقل ۱۰۰ نفر متخصص در رشته های متخلف پزشکی مشغول خدمت رسانی هستند.

۲۰ سالی می شود که فرودگاه بافق راه اندازی شده است و قطارهای باری و مسافری هر روز از مسیر بافق به یزد، اصفهان، کرمان، شیراز، تهران و مشهد و بالعکس در حرکتند.

درختان خرما و پسته به بار نشسته و هزاران نفر در صنعت بسته بندی خرما و پسته مشغول کارند. صنایع دستی و هنرهای بومی پررونق و فروشگاه های نیز در حال عرضه آنها به مشتریان هستند. نیروگاههای خورشیدی، انرژی برق شهر را در چله تابستان تامین می کنند.

شاید چنین بافقی رویایی بنظر برسد. پس بیاید داستان را کمی واقعی تر کنیم.

داستان بدبینانه بافق ۱۴۴۷٫

هوا فوق العاده گرم است. اما جای نگرانی نیست. چون بافقی باقی نمانده است. ذخیره معدن چغارت در ۱۴۱۲ به پایان رسیده است. ذخایر سایر معادن هم در ۱۴۴۰ تمام شده. رونق اقتصادی از شهر رفته است. کار نیست و جوانان بافقی آواره شهرهای دیگر. مثل صدها نفر که الان از سیستان و بلوچستان برای کار به بافق آمده اند. بحران خشکسالی فراگیر شده. آب را با تانکر از خوزستان آورده و توزیع می کنند. عمق چاههای عمیق از ۵۰۰ متر هم گذشته اما آب شیرینی بدست نیامده. برای مصارف صنعتی هم آبی وجود ندارد. صنعت فولاد بدلیل بی آبی و نداشتن مواد اولیه ورشکسته شده است. بیکاری نیروی کار، افزوده شده است. درختان خرما و پسته خشکیده است. کشاورزی بدلیل بی آبی نابود شده است. جمعیت بافق به پنج هزار نفر از پیرمردها و پیرزن های متولد دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰، تقلیل یافته است. شرکت های خام فروش، شیره جان بافق را مکیده و اکنون که ماده معدنی باقی نمانده او را رها کرده و رفته اند. شهر رو به ویرانی است. خانه ها خالی از سکنه و رها شده اند. باد و خاک می وزد و شهر در زیر تلماسه ها در حال دفن شدن است. گرما طاقت سوز شده است. با رفتن معدنکاران بانک های پرزرق و برق هم که دیگر منفعتی در شهر ندارند، شعبه های خود را برچیده اند. بیمارستان فرسوده بافق بدلیل کمبود جمعیت مشمول هیچ متخصصی نمی شود. شهر از نفس افتاده است. بافق روزهای آخر حیاتش را می گذراند.

محمدعلی پورفلاح بافقی


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۸۱
برچسب ها:
دیدگاه ها
.... این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 21 مرداد 1397 - 11:47 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

بافق چه خوشبیانه و چه بدبینانه بهش نگاه کنیم همون سرگذشتی دومی نصیبش میشه، بافق که هیچ کل ایران هم همین سرگذشت در انتظاررش هست با وجود مسئولین و مدیران بی لیاقت و اختلاسگر
من که دارم کارامو جور میکنم انشالله تا آخر سال اگه خدا بخواد جور بشه و برم کانادا اقامت بگیرم، تو ایران موندن جز ترس و استرس و ناامیدی چیز دیگه ای در انتظارم نیست
از من که گذشت لااقل آینده بچه هام تضمین شده باشه و اینقدر زجر و اذیت نشن بخاطر فشارهای اقتصادی و سیاسی

ناشناس این نظر توسط مدیر ارسال شده است. یکشنبه 21 مرداد 1397 - 11:48 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

جریان این یادداشت های سردستی هم کم کم داره مثل این سریال های ترکیه ای میشه ها که معلوم نیست چند قسمتی هستن:))

You cannot copy content of this page