حيات با بختگان يار نيست؛ فلامينگوها رفتند

دسته: اخبار ایران
بدون دیدگاه
پنج‌شنبه - 18 خرداد 1391

به نقل از خبرگزاری مستقل محیط زیست ایران:

حيات با بختگان يار نيست؛ فلامينگوها رفتند

جنگل‌هاي دور و نزديک، درختان درهم فشرده انجير ديم و کشتزارهايي تو در تو، هواي مطبوع و دلنشين صبح‌گاهي، سايه پرندگان سرخ‌بال و انواع مختلف پرندگان مهاجري که خستگي مهاجرت از سيبري و دورترين نقاط شمال تا دریاچه بختگان را در سايه‌سار زيباي ساحل جزاير درياچه از تن به‌در کرده و بال به سينه آسمان گشوده‌اند؛ هم اينک همه اينها جز خاطره‌اي مانده بر ذهن مردمان شرق فارس نيست.

دریاچه بختگان بزرگ، ديگر ردي سفيد برجا مانده بر زمين است که بچه‌هاي هفت ساله، خاطره‌اي از آن در ياد ندارند، بختگان زيبا، حالا خاکي است، لب شور و تلخ که حتي بذر را به‌دل نمي‌گيرد، خاکي که بوي مهاجرت مي‌دهد، بوي ويراني، بوي بادي که ذرات معلق نمک برجا مانده از درياچه خاطرات را در هوا معلق کرده و بر برگ و بار ديگر گياهان مي‌نشاند و خاکستري مي‌شود تا از منطقه‌اي که روزي آباد بود، زميني لم‌يزرع برجا گذارد.

روزگاري اينجا بخت با حيات يار بود، از حيات وحش گرفته تا درختان و گياهان و انسان؛ اما اکنون، نمک بر بخت زخم‌خورده همه پاشيده شده، نمکي که مهاجران سيبري را به سمتي ديگر کشانده و درختان و درخت‌چه‌ها را از دوري يار سرافکنده کرده و مردمان را به سوي شهرها رهسپار کرده است.

به گزارش ايسنا، بختگان و ساحل طولاني چهارمين درياچه بزرگ ايران، اکنون نه پناگاه وحش است و نه کشتزار، نه ماواي آدم‌ها براي آنکه لختي تن از سختي زندگي بياسايند و نه محلي براي تجديد نسل پرندگان مهاجر؛ امروز بختگان، شوربخت از نامرادي‌هايي که انسان در حقش روا داشت، چشم به آسمان و لطف خدا دوخته تا شايد باران، تن خشکيده‌اش را بشويد و آبي کند….

نزديک‌ترين روستاها، بيشترين آسيب را از خشکي ديده‌اند، موتور‌هاي برقي و گازوييلي چاه، ديگر حتي نم هم بالا نمي‌کشند، چه رسد به آب؛ اغلب اطاق‌هاي ساخته شده به‌عنوان موتورخانه، خراب شده و ديوارها فروريخته و مدت‌ها از آخرين استارتي که خورده‌اند، مي‌گذرد!

چاه‌هايي دورتر که هنوز ساعتي در روز آبي از دل زمين بالا مي‌کشد هم، شوري سنگين آبي که بالا مي‌آورند، لب‌هايشان را مي‌سوزاند، آبي که از شوري زياد تلخ شده و حتي به‌کار کشت هم نمي‌خورد.

يکي از کشاورزان منطقه، مي‌گويد: اي واي بر بختگاني که خشک شد، ديگر کو بختکان، بخت ما هم با بختگان خشکيد! حالا کسي ديگر سراغ روستاهاي بختگان را نمي‌گيرد….

“حسين محمدي” افزود: سخت زندگي مي‌کنيم، خيلي‌هايمان از اينجا رفته‌اند، آنها هم که مانده‌اند حالا ته‌مانده اميدشان را جمع و جور کرده‌اند و هر روز يک چشم به کف ترشيده بختگان دارند و يک چشم به آسمان که شايد ببارد.

اين کشاورز گفت: امسال هم باران آمد، اما کسي با اسب نيامد تا خبر شادي‌آوري از بختگان برايمان داشته باشد، باران به‌حدي بود که لب‌هاي بختگان را خيس کند و دلش را بسوزاند! آنقدر نبود که به قلبش نفوذ کرده و دوباره به کارش بيندازد. او گفت: حالا روستا پر از بچه‌ها و مسن‌ترها هست، آنها که جوان و ميان‌سال هستند، براي کار و کسب درآمد راهي شهرها شده‌اند، اين کشت و کشاورزي‌ هم معلوم نيست با وضع موجود آب، چقدر ديگر دوام داشته باشد….اما خوب که گوش مي‌کردي، الحمدلله مدام از زبانش شنيده مي‌شد، از ميان لب‌هاي چروکيده‌اش، کلماتي که از دل بر مي‌آمد و بر دل مي‌نشست….

عضو شوراي اسلامي روستا هم حرف‌هايي داشت، حرف‌هاي يک معلم بازنشسته که عمري را با بختگان گذرانده بود و حالا خوب مي‌دانست که چه بر سر درياچه‌‌اي که همه آبادي روستاي آنان و روستاهاي اطراف بود، آمده است، بختگاني که با خشکي‌اش، حيات همه منطقه را به پرتگاه نابودي کشانده است، حياتي که آخرين نفس‌هايش را با زحمت دم و بازدم مي‌کند.

“علی محمدی” با دستي که پهنه بختگان را نشان‌مان مي‌دهد، مي‌گويد: روزگاري اينجا تا چشم کار مي‌کرد آب بود اما هم‌اينکه بشر به ترکيب طبيعت دست زد، بي آنکه خوب به عاقبت کارش انديشه کرده باشد، نظم کار برهم خورد؛ از وقتي که مسير شريان‌هاي حياتي بختگان يک به‌يک بسته شد، خشک شدن درياچه را در پيشاني و عاقبتش نوشتيم و آنها که پيرتر و عاقل‌تر بودند اين هشدار را دادند و خيلي‌ها نشنيدند، يا شايد نخواستند که بشنوند و بخل آسمان هم در اين سال‌ها مزيدي بر علت شد تا امروز بر بخت خفته بختگان، مرثيه بخوانيم، مرثيه‌اي که تمامي ندارد.

او گفت: سد “درودزن” کم بود، “ملاصدرا” و “سيوند” را هم بر سر راه شريان حياتي بختگان بنا کردند، مسيل را بستند تا بختگان چشمش به آسمان باشد، از آنسو، مردمان ساکن اطراف بختگان هم بي‌هيچ آينده نگري، دل زمين را سوراخ، سوراخ کردند و چاه‌هاي نيمه عميق و عميق حفر کردند و آب‌را از دل خاک بيرون کشيدند و خوشحالي کردند که آبي هست براي کشت‌زارهاي آبادشان، دريغ که هرچه هشدار داديم، موم در گوش‌هايشان بود و نشنيدند.

اين معلم کهنه‌کار اضافه مي‌کند: چاه‌ها برقي شد تا آب بيشتري بيرون بکشند و هر کس که چشم بر معرفت دل و حق ديگران بست، چاهي هم بدون مجوز حفر کرد و هيچ کس نيامد کسي را مواخذه کند، تا لب‌هاي بختگان شور شد، بازهم هشدار داديم و نشنيدند، آسمان بخلش گرفت، از اين همه بدي که ما در حق خودمان روا داشتيم، چشم برهم گذاشت تا مدتي بگذرد شايد متنبه شويم و … حالا دلمان گرفته، حالا فهميده‌ايم که بد کرديم به خودمان به حيات بختگان، به آيندگان، به فرزندانمان….

باور کنيد که اين‌روزها، ما حق حيات را از پرندگان و چرندگان گرفته‌ايم، حق آب و حياتي که خداوند به آنان عطا فرموده بود، خودخواهي و بي‌تدبيري ما انسان‌ها، از آنان ستانده و اگر چاره نکنيم، حيات روستاهاي اطراف اين درياچه‌ها هم به سرنوشت پرندگان مهاجري تبديل خواهد شد که ديگر به اين سامان پر نکشيدند.

به گزارش ايسنا، بر اساس اعلام کنوانسيون رامسر(کنوانسيون جهاني حفاظت از تالاب‌ها)، تالاب بختگان در فهرست تالاب‌هاي در معرض تغييرات شديد اکولوژيکي(مونتروليست) قرار گرفته‌است.

این است سرنوشت بختگان ها، گاوخونی ها، هامون ها و …. اکثرتمام تالابهایمان به سوی نابودی رفته اند. اگر دیر اقدام کنیم نوبت به ما و شهر و دیار ما هم می رسد ……


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۳۶
برچسب ها:

You cannot copy content of this page