سیلی بر گوش زمانه
چند روزی است در بافق صدای سیلی نواختن به گوش و گونه یک معلم توسط والد دانش آموزی، حرف و حدیثی انگیخته و موافقان و مخالفانی برای خودش دست و پا کرده است.
در اینکه حرمت همه افراد جامعه باید حفظ شود، شکی نیست. در این فقره هم اگر ظلمی به کسی رفته است، دادگاه بهترین مرجع رسیدگی است.
اما قصد من در این نوشته چیز دیگری است و می خواهم از این سیلی به عنوان یک نماد و نمونه، سخن بگویم و آن را علامتی و هشداری برای بیدارباش قلمداد کنم. اصولا سیلی را وقتی به گونه ی کسی می زنیم که فکر می کنیم در برابر استدلال ما، خودش را به بیراهگی انداخته یا بخواب زده و این سیلی برای بیدار کردن اوست.
به نظر من سیلی که یکی از والدین به گوش معلمی کوبیده، دقیقاً حامل همین پیام است. هشداری برای بیدارشدن و پیامی است برای همه ی ما تا چشم باز کنیم و ببینیم که عصر جدیدی آغاز شده است. در این میان چند ارگان به قضیه نزدیک ترند و باید زودتر حرکتی و کاری کنند.
اول دستگاه قضاست. آنطور که من شنیده ام (تاکید می کنم، شنیده ام) این سیلی در تلافی تنبیه ای است که دانش آموز شده بوده. پرسش نگران کننده این است که چرا آن والد محترم به این نتیجه رسیده که خودش شخصاً اقدام به دادخواهی کند؟ مگر نه اینکه فکر می کرده در حق فرزند او ظلمی روا داشته شده و در کشور دستگاهی هست برای تظلم. چرا او به دادگاه مراجعه نکرده است؟ آیا فکر می کرده در طول و عرض جریان دادخواهی گیر خواهد افتاد و تا بخواهد به حق خود برسد، زمانی را از دست خواهد داد؟ او به دادگاه اطمینان نکرده و دستگاه قضا را نادیده گرفته و خود وارد عمل شده و کاری که فکر می کرده درست هست را انجام داده است. به نظر من این سیلی، اولین هشدار نمادینش را باید به دستگاه قضاوت داده باشد و این سوال برای بزرگان این دستگاه بوجود آمده باشد که چرا به جای رجوع به آنان، خود در نقش قاضی حاضر شده و خود حکم داده و خود هم اجرا کرده است؟
دوم دستگاه آموزشی است. از گفتن این نکته بسیار ناخشنودم اما مجبورم که اذعان کنم، نسل نو اصلاً دلش نمی خواهد به پندارها و گفته ها و معیارهای ما عمل کند و راه ما را برود. در جایی دیگر نوشتم که این هم؛ انتخاب خود آنهاست و باید در زمانی که ما نیستیم و آنان خود در مصدر امور قرار می گیرند، مشکلاتشان را خودشان حل کنند. درهر صورت برخی از نوجوانان و جوانان امروز رفتارهایی را بروز می دهند که می شود نتیجه گرفت از هر چه عمیق و سنگین و وزین است دل خوشی ندارند و می خواهند سبک بار و سطحی باشد. اگر برای من و هم نسلان من دکتر علی شریعتی مظهر یک اندیشمند بزرگ بود، برای امروزی ها، وسیله ای برای شوخی است. تازه شریعتی شانس داشته که در همین حد هم به او پرداخته اند، وگرنه بسیاری دیگر از بزرگان علم و ادب این سرزمین به کل از یادها رفته اند. تحقیق کنید چند درصد شاهنامه را می شناسند یا چند نفر هستند که گلستان را خوانده اند و قس علی هذا.
حال با این نسل گریزپا که می خواهد در زمانه ی استیلای پول بر فرهنگ، زندگی کند و راهی که ما تا نیمه اش رسیده ایم را کامل و دل یک دله کند و بکوشد تا با پول، همه چیز را بخرد، چگونه باید سخن گفت؟ و چگونه باید رفتار کرد؟
این سیلی می تواند بهترین بیدارباش برای نظام آموزشی ما باشد، که نگاهش و رفتارش را در مواجه با نسل تازه، اصلاح کند. نسلی که هوس کرده، سربه هوا بشود. بی تردید شیوه های گذشته و قدیمی آموزش و پرورش پاسخگو نخواهد بود. انبانی از اطلاعات _ که بسیاری از آنها گره ای هم از مسایل جامعه ما باز نمی کند _ به درد این نسل نمی خورد. آنها را باید جوری توانمند کنیم که فردا بتواند در جامعه بد پی ریزی شده بدست خود ما، زندگی کنند. ما پول را ارزش و پولداری را هویت خود کرده ایم. پس باید به فرزندانمان زیستن در همچنان جامعه ای را آموزش دهیم.
و سوم دستگاه فرهنگی است. این سیلی باید برای متولیان فرهنگ ما هم هشداری باشد. حالا که در مرحله گذار به یک جامعه پولزده و مادی شده هستیم، لازم است برنامه های متفاوت فرهنگی و آموزش های لازم در این زمینه به افراد داده شود. همین جا یادآوری کنم که جامعه پول خواه، لزوماً اجتماع بد و ناپسندی نیست. اتفاقاً در آن چنین جامعه ای اگر درست هدایت شود، پول می تواند انگیزه بسیار خوبی برای خلاقیت بیشتر و نوآوری افزون تر باشد. متاسفانه چون در حال حاضر ما در میانه راه ایستاده ایم و دوران گذار را طی می کنیم، مجبوریم با تبعات آن دست و پنجه نرم کنیم. و به همین دلیل است که می گویم با چشمانی باز و ذهنی بیدار، به استقبال عصر آینده و فرهنگی که بر اجتماع حاکم خواهد شد، برویم.
یادمان باشد اگر سیلی خوردیم و بلند شدیم و دوباره سرپا ایستادیم، هنر کرده ایم.
محمد علی پورفلاح
سلام.
اگر این خبر حقیقت داشته باشد باید خیلی تاسف خورد
واقعا” متاسفم برای والدین این دانش آموز…