ششم فروردین، نوروز بزرگ
فردا ششم فروردین است و مصادف با یکی از بزرگترین جشن های ایران باستان به نام نوروز بزرگ یا نوروز ملوک. جشنی که وجودش یکی از نشانه های نزدیکی ریشه زرتشتی با سایر ادیان ابراهیمی است.
بنا به اعتقاد زرتشتیان اهورامزدا با امشاسبندان(صفات او) آفرینش زمین و آسمان را از روز اول نوروز شروع کردند و در ششمین روز آفرینش به پایان رسید سپس اهورامزدا بر تخت پادشاهی تکیه زد و ششم نوروز شد نوروز بزرگ که آن روز را جشن می گیرند. و این اعتقاد زرتشتیان همان چیزی است که ما مسلمانان نیز بنا به آیه 54 سوره اعراف به آن اعتقاد داریم: إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ پروردگار شما آن خدایی است که آسمانها و زمین را در شش روز خلق کرد ، آن گاه بر عرش ( فرمانروایی ) قرار گرفت.
در گذشته به پنج روز اول سال نوروز کوچک می گفتند که آن پنج روز را عوام و رعیت جشن می گرفتند و پادشاهان و ملوک به کار آن ها رسیدگی می کردند و در روز ششم از این کار فارغ می شدند و نوروز بزرگ را جشن می گرفتند.
ابوریحان بیرونی این اطلاعات را به ما میدهد که انعکاسی از باورها و رسمهایی است که در دوران ساسانی معمول بوده است، بیرونی می نویسد، ششمین روز فروردین، روز خرداد، نوروز بزرگ است و در میان ایرانیان جشنی، بااهمیت بسیار است. گویند که خدا در این روز آفرینش همهٔ آفریدگان را به پایان رسانید و دراین روز او، مشتری (سیاره) را آفرید و فرخندهترین ساعتهای آن روز ساعات مشتری است. زرتشتیان گویند که در این روز زرتشت توفیق یافت که با خداوند مناجات کند. کیخسرو بر هوا در این روز عروج کرد و در این روز برای ساکنان کرهٔ زمین سعادت را قسمت میکنند و از اینجاست که ایرانیان این روز را روز امید نام نهادند. هر کس در بامداد این روز پیش از آنکه سخن گوید شکر بچشد و با روغن زیتون تن خود را چرب کند در همه سال از انواع بلاها سالم خواهدماند.
پینوشت:
در سال دوم دبیرستان(12 سال پیش) تحت نظارت استاد اسدالله کریم زاده تحقیقی درباره نوروز می نویشتیم و این نوشته ها یادگار آن کار تحقیقی است. در آن موقع بسیاری از منابع مان از کتاب های موجود در کتابخانه مسجد جامع بودند. خواهشمند است اگر اطلاعی از آن کتابخانه و کتاب های ارزشمندش دارید در بخش نظرات به اطلاع همگان برسانید.
سید احسان شریعتی
چنان پاراگراف آخر را نوشته ای که انگار در سن 90 سالگی دست بر قلم می بری نویسنده ی محترم. شما که هنوز بیست و اند سال بیشتر از سنتان نگذشته است، اولا بر بکار بردن کلمه ی استاد قدری تامل و تحمل کنید و بر هر کسی این لقب ننهید که کم کم استادان ناشناخته می مانند، دوما از همان کسانی که مسئول کتابخانه بودند بپرسید. کاری ندارد!!