یادداشت های سردستی(۲)

دسته: محمد علی پورفلاح
بدون دیدگاه
چهارشنبه - 20 تیر 1397

اینکه چه بنویسم که خواننده داشته باشد، پرسشی است که هر نویسنده ای دایم از خود می کند. برخی نوشته ها عجیب گسترده می شوند و برخی دیگر با وجود زحمتی که برایش می کشیدی، گلی نمی دهد و اقبالی نمی یابند.

اما بافقی ها از چه نوع مطالبی استقبال می کنند؟ و علاقمند هستند، نویسندگانشان به چه موضوعاتی بپردازند؟ تجربه به من می گوید آنها سخت مشتاق انتقاد و افشا شده اند.

دنبال یکی می گردند که جسارت داشته باشند و اسرار هویدا کند. از مسئولان خرده گیری های صریح کند. خط قرمز نوشته یا نانوشته ای را ندید بگیرد. موضوع نوکیسگان و آقازاده ها را برملا کند.

به ناعدالتی در پرداخت ها و تفاوت حقوق افراد ورود کند. داد معلم و کارگر و کاسب و کشاورز و هنرمند و کارمند و رفتگر و ورزشکار و نانوا و کتابفروش و دامدار و دهیار و خانواده شهید و … را بزند .

به زیاده خواهی اردکان بتازد. از بی توجهی مرکز استان به شهرشان گله و شکایت کند. به این پرسش عجیب پاسخ گوید که چطور شهری با ۸۰ هزار نفر جمعیت، یک نماینده دارد و پنج شهر دور از هم دیگر استان هم، یک نماینده. به وضعیت معاش مردم توجه کند. بگوید که گرانی طاقتمان را برده. آسیبهای اجتماعی گرفتارمان کرده.

بنویسد چرا مسئولان اداراتشان بومی نیستند. بیمارستانشان مجهز نیست. چرا روحانیون بر منابر حرف دل مردم را نمی زنند. و چرا همه ریاکار شده ایم. چطور شده که عده ای از دین هم برای خود نردبان ترقی می سازند. چرا حرف ها و عمل ها با هم یکسان نیست.

چرا عده ای با گوشه چشمی، در ظرف چندسال ره صدساله را چندشبه رفته اند. اینکه اگر پارتی داشته باشی، برنده خواهی بود. اینکه چرا فرزند هیچ مسئولی بیکار نیست. چرا وضع علمی مدارس و دانشگاهها، مناسب نیست. چرا حال و روز ورزش و فرهنگ خوب نیست. و صدها سوال دیگر از این دست.

ولی آنچه برای من بی پاسخ است اینکه، چرا اینهمه مشکل و معضل تلنبار شده داریم و چرا این همه انتقاد و افشاگری، دردی از ما دوا نکرده و چرا قادر نیستیم مشکلاتمان را حل کنیم و چرا هیچکداممان حاضر نیستیم از خودمان شروع کنیم.
محمدعلی پورفلاح بافقی


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۵۳
برچسب ها:

You cannot copy content of this page