خانه ای با خشت کتاب
در خبری جالب و شگفت انگیز( چرائیش را می گویم) یکی از اهالی خوش ذوق و دگراندیش بافقی مبلغی پول برای کمک به کتابخانه عمومی شهر اختصاص داده است. تا جایی که می دانم پول چندان زیادی نبوده اما شعف دست اندرکاران را باعث شده است. دلیلش هم نادر بودن این پدیده است.
در عصری که تقریباً همه ی ما از نخواندن و ندانستن شادمانیم و اصلن دانستن را امری بیهوده می نامیم و هر مطالعه ای را که منجر به ایجاد درآمدی نشود و پولی به بار نیاورد، امری مهمل می پنداریم، پرداختن به کتابخانه اصلاً توجیهی منطقی نخواهد داشت. و در عصری که همه ی خیرین، راه نیکوکاری و آبادانی دنیای آخرت خویش را در ساختن خانه ای برای خدا و پرداختن به امور دینی و شعائر مذهبی و احتمالاً بنای مدرسه ای و دست گیری از یتیمانی می دانند، ساخت خانه ی جاوید آخرت با خشت کتاب، دور از ذهن است. اما یکی این کار را کرده و راهی را رفته که کمتر به رفتنش عادت کرده ایم.
الان که این کلمات را می نویسم نمی دانم کدام بنا در نزد پروردگار عالم عزیزتر است. اما این را بی هیچ شکی می دانم _ که روزی که همه ی ما در برابر او خواهیم ایستاد _ این معما هم برای من و هم برای شما که خواننده این کلماتید، روشن خواهد شد و او قضاوت خواهد کرد که کدام ذره از عمل ما، پسند اوست و قابل پاداش.
این نکته را هم می دانم که با نوشته ی من و امثال من، قرار نیست چند باب کتابخانه یا چندین هزار جلد کتاب وقف گردیده و کار سامان پذیرد. اما نفس کار این خیر بافقی، ارزنده و شایسته تشکر است. دلیلش هم اینکه این حرکت وارونه می تواند گشاینده دری و آغازگر راهی باشد. همه ی ما وقتی برای بار اول با کاری یا حادثه ای رودرو می شویم دست و دلمان می لرزد. ترسمان از قضاوت مردم یا اطرافیانمان است. این یک امر طبیعی است. همه ی آدمها علاقمند هستند که مورد تائید و تشویق قرار گیرند. البته معدود انسانهای تاریخ سازی هم هستند که برخلاف جریان آب می روند که حساب آنها جداست. بصورت عادی مردم علاقه ای به خرق عادت ندارند.
اکنون که فردی پیدا شده که بهشتش را در لابلای صفحات کتاب بجوبد می توان با برجسته کردن این کار، ترس معمولی آدمهای دیگر را هم از بین برد و این نظر را تعمیم داد که می توان با خشتی از کتاب هم، خانه ای آباد برای آخرت ساخت.
محمد علی پورفلاح
آفرین . خدا عزتشو زیاد کنه .