عوارض معادن بر سلامت
در این نوشته، نقش اذان گوی بی موقعی را خواهم داشت که بی وقت خودش، ندایی درداده، تا اگر گوش شنوایی هست و صاحبدلی در این نزدیکی ها، بشنود و دستی به دعا یا آستینی به همت بالا زده و کاری کند. قبل از آنکه خیلی دیر شود.
بافق؛ همیشه به معادنش نازیده و در هر فرصتی بیان داشته که شهری است معدنی. درست هم هست. دست کم چهار معدن چغارت، فسفات، منگنز و سرب در همین کنار گوش ما دارد استخراج می شود. از آنجا که هر گنجی را رنجی است، این معادن نیز اثراتی بر سلامت جسم و روان ما بر جا می نهند. بطوریکه همواره می شنویم مثلاً کارگرانی که در بخش استخراج و فرآوری معدن آهن فعالیت می کنند، عملاً دارند حق خون خود را می گیرند و با ورود به کهنسالی گرفتار انواع امراض می شوند.
قبل از اینکه بخواهم مطلبم را آغاز کنم به این امر اذعان می دارم که در حوزه ای وارد می شوم که اصلاً در تخصص من نیست و اگر از من بپرسید چرا با علم به ندانستن، در این مسئله خطیر حرف درآوردی، می گویم برای اینکه هرچه نشستم تا مگر اهل فضلی و خبره ای در این کار ورود کند و حقیقتی را بازگوید، نشد که نشد و به همین خاطر می نویسم تا مگر دیگرانی پی گیرند و به جایی برسانیم. مخصوصاً که در چند روز اخیر خبر رسید که با پیگیری و اعتراض مردم شریف زنجان، کارخانه سرب و روی آنجا که موجب آلودگی ها و شیوع برخی بیماری ها در شهر زنجان شده بود، تعطیل گردیده است.
از عالم معدنکاری این را می دانم که هر دستکاری در طبیعت، عوارضی را به دنبال خواهد داشت. یعنی هر جا بشر دست به تغییری در ساخت و ساختمان زمین زده، بعد از چند سال عوارض ناخواسته آن تغییر، دامن او را گرفته است. استخراج معدن نیز به دلیل تغییری که انسان در طبیعت ایجاد می کند، عوارضی را بوجود خواهد آورد.
آنطور که من شنیده ام عنصر سرب یکی از خطرناکترین عناصر برای سلامت انسان است. حتی بنزین را از آن جهت خطرناک تشخیص می دهند که سرب در هوا می پراکند. حالا تصور کنید یک معدنی در چند ده کیلومتری شهر است که اصلاً کارش استخراج و فراوری سرب است.
یکی از دوستان می گفت سرب، موجب کم خونی و کندذهنی در افراد و مخصوصاً کودکان می شود. جالب اینجاست که این فلز می تواند در منابع آبی هم رسوخ کند. می تواند در گیاهان و خاک هم نفوذ کند. حیوانی هم که از آن گیاه می خورد می تواند در معرض خطر و ناقل باشد.
علاوه بر سرب، مدتی است حرف های درگوشی هم از وجود خطرات عنصر اورانیم در منطقه هست که من طی این سالها اظهار نظر رسمی از مسئولی ندیدم ولی شایسته است در این مورد هم، اطلاع رسانی شود.
از چند سال پیش و با کش و قوس بسیار، مقداری پول به عنوان عوارض به شهرداری بافق پرداخت می شود. البته آن هم نه از طرف همه ی معادن. متاسفانه این پول به جای آنکه صرف سلامت مردم شود، برای ساخت و ساز هزینه شده است.
همین جا از همه ی همشهریانم در هر کجا که این نوشته مرا می بینند و می خوانند و تخصصی در این امر دارد و حوصله تحقیقی علمی در این زمینه را دارند، می خواهم به صورت مستقل در رد یا تائید این نظر من سخنی بگویند. اگر واقعاً این معادن، سلامت مردم بافق را تهدید می کنند، ضروری است که علاوه بر اطلاع رسانی لازم، به فکر راه چاره ای نیز باشیم.
آنچه مشهود است این است که متاسفانه در چند سال گذشته بر تعداد بیماران افزوده شده و مرگ و میرهای خاص مثل سرطان، رو به فزونی گذارده است.
عزیزی مطلبی نوشت در مورد اینکه سازمان انتقال خون به این دلیل مرکز بافق را تعطیل کرده که خون مردم این منطقه کیفیت لازم برای تزریق به دیگران را ندارد.( داخل پرانتز بگویم که چند باری که خودم برای اهداء خون به همین پایگاه های سیار رفته ام، بدون هیچ مشکلی و بیان موردی خاص از من خون گرفته اند) اگر چنین مطلبی صحت داشته باشد، زهی افسوس، که مسئولان مربوط برای تامین سلامت مردم کاری نکرده اند. جا دارد تحقیق جامعی شود و در صورت قصور، همه ی مرتبطان با این امر، به دستگاه عدالت سپرده شوند و هرچه زودتر اقدامات پیشگیرانه صورت پذیرد. از گروههای مردم نهاد هم می خواهم در این زمینه، همتی کنند. از ما که گذشت اما سرنوشت فرزندان ما و آینده بافق به آن وابسته است.
محمد علی پورفلاح
ممنون آقاي پور فلاح..چند سال قبل ازپايگاه انتقال خون يزد دعوت كرديم تا دركارخانجات تعمير لكوموتيو از علاقه مندان خونگيري كند.حدود صدنفرخون اهدا كردندمدتي طول كشيد تا كارت به دستمان رسيد ولي دركمال تعجب متوجه شديم محل خونگيري كه در كارت خون يادداشت ميشود شهرديگري اعلام شده با سازمان تماس گرفتم.جواب درستي به من ندادند دفعه بعد كه تلفني درخواست خونگيري داشتيم تمايلي در سازمان جهت مراجعه به بافق نبود از يكي از كارمندان شنيدم درصد بالايي از خون منطقه بافق غير قابل استفاده ميباشد .