۲۴ آبان روز بزرگداشت علامه طباطبایی

دسته: فرهنگی، هنری، مذهبی
بدون دیدگاه
چهارشنبه - 24 آبان 1396

روز بزرگداشت علامه طباطبایی

۲۴ آبان، سالروز درگذشت فرزانه‏ای فرهیخته و عارفی کامل است که عمر ۷۹ ساله خود را، برای شکوفایی معارف دینی و گسترش آن در جامعه انسانی هدیه نموده و با گذر از دانه و دام دنیایی، سبکبال با توشه‏ای گران‏سنگ چون تفسیر المیزان، به سوی یار پرکشید. بزرگداشت بزرگ‏مردی چون علامه سید محمدحسین طباطبایی، ارج گزاری به تمامی عالمان و دانشمندان دینی است که با سخت‏کوشی‏های خود، دانش، معنویت و روحانیت را به انسان‏ها تقدیم می‏دارند. روح پاکش مهمان سفره رحمت الهی باد.

alame02

حقیقت ‏طلبی علّامه

یکی از ویژگی‏های علمی علامه طباطبایی، حقیقت‏طلبی ایشان بود. در این باره نوشته‏اند: «مرحوم علامه طباطبایی، زندگی و سرمایه عمر خود را در راه حقیقت‏طلبی صرف کرد. ایشان، پیش از آنکه به دنبال جریان‏های رایج باشد، به دنبال حقیقت بود و هر گاه حقیقت را می‏یافت و با تأمل و تحقیق، چیزی را کشف می‏کرد، در بیان و اظهار آن تردید روا نمی‏داشت. ایشان، اهل هیاهو و جوسازی هم نبود و تنها از راه تدریس و گفتار و نوشتار معارف، نظرات خود را مطرح می‏ساخت».

روش تدریس

برخی از ویژگی‏های مربوط به تدریس علامه طباطبایی را می‏توان در پرهیز از پراکنده گویی؛ بیان مطالب عالی با عبارات کوتاه و رسا؛ تکریم مقام دانشمندان و احترام به مقام علمی آنان؛ توجه کامل به اشکال شاگردان و رعایت احترام آنان؛ فروتنی و متانت در پاسخ به پرسش‏ها و شتاب نکردن در جوابگویی و نکاتی مانند آن، بیان کرد.

توجه به اندیشه ‏های متفکران غیرمسلمان

یکی از ویژگی‏های علامه طباطبایی، توجه به تحقیقات و یافته‏های دیگر دانشمندان در دانش‏های گوناگونِ روز بود. ایشان در عین تسلّط بر فلسفه و عرفان و متون اسلامی، هرگز خود را در این محدوده محصور نساخت، بلکه مرزهای معرفت و تحقیق را تا منابع غیراسلامی نیز گسترش داد و معتقد بود که «باید جهان را شناخت و نباید خود را در برج‏های خویش محصور و منزوی کرد». آشنایی علامه با معارف دیگر مکتب‏ها و حوزه‏های فکری دیگر، سطحی نبود و عمق و غنای بالایی داشت.

ترویج نویسندگی

یکی از خدمات بزرگ علامه طباطبایی به جامعه دینی زمان خود، پرورش و تربیت تنی چند از نویسندگان بود. یکی از شاگردان ایشان می‏گوید: «در سال ۱۳۳۵که حملات و تبلیغاتِ مادی‏گری در ایران افزایش یافته بود و هیچ مقاله دینی و نشریه علمی در ایران وجود نداشت که پاسخ‏گوی نیازهای روز باشد، استاد (علامه طباطبایی) انجمنی متشکل از فضلای آن روز حوزه به وجود آورد و از آنان، نویسندگی و تنظیم مقالات در موضوعات مختلف را درخواست کرد. طرح موضوع توسط خود استاد انجام می‏گرفت و نگارش مقالات بر عهده دیگران بود که شهید مطهری، شهید قدوسی وامام موسی صدر از شمار کسانی بودند که اولین مقالات را تهیه و تنظیم کردند».

عیب‏ پوشی

یکی از شاگردان علامه طباطبایی می‏گوید:

«از خصوصیات علامه طباطبایی، این بود که هیچ‏گاه از کسی بدگویی نمی‏کردند. در طی ۳۵ سال ارتباط با ایشان، جز بدگویی از دربار و رژیم طاغوت، حتی یک‏بار هم بدگویی کسی را از ایشان نشنیدم ؛ علّامه، عیب کار کسی را اظهار نمی‏کرد.

همچنین از جمله درس هایی که من از این مرد بزرگ گرفتم، این بود که در همه لحظات، مراقب خویش بود و کنترل خود را به دست داشت. خدا شاهد و گواه است که در این مدت از ایشان، حتی یک بار غیبت کسی و یا کلمه‏ای تعریف و تمجید از خودشان نشنیدم».

زندگی قرآنی

اُنس و آشنایی علامه طباطبایی با ژرفای معارف قرآنی، از او عالمی ربّانی ساخته بود که جلوه‏های رفتاری‏اش، همگی از تأثیرپذیری از قرآن حکایت داشت. همراهان علامه و شاگردان ایشان در باره استاد خود چنین می‏گویند: «سیره زندگی علامه طباطبایی با قرآن آمیخته بود؛ یعنی با قرآن زندگی می‏کرد، با قرآن می‏اندیشید، شاگرد خوب قرآن بود، با قرآن معارف الهی را در می‏یافت، با قرآن سخن می‏گفت، و با قرآن مطلب می‏نوشت ؛ یعنی تمام شئون زندگی این عالم ربانی را، وحی خدا رهبری می‏کرد».

دگرگونی با تلاوت آیات

یکی از همراهان علامه طباطبایی که در نگارش و ترجمه تفسیر المیزان در کنار علامه بود، درباره تأثیرپذیری علامه طباطبایی می‏نویسد: «علامه طباطبایی، قرآن را در خود پیاده کرده بود. وقتی در تفسیر قرآن کریم به آیات رحمت یا غضب و یا آیات توبه برمی‏خوردیم، ایشان متقلب می‏شد و اشکش جاری می‏گشت و سعی می‏کرد آن را از من مخفی نگه دارد. یک‏بار در زمستان، پشت کرسی نشسته بودیم و به مقابله تفسیر فارسی با عربی می‏پرداختیم که به آیه‏ای در باب توبه و رحمت پروردگار و آمرزش گناهان رسیدیم، ایشان نتوانست به گریه بی‏صدا بسنده کند و سرش را پشت کرسی پایین آورد و شروع کرد به بلند گریه کردن».

افتادگی‏ آموز اگر طالب فیضی

مرحوم علامه جعفری، درباره یکی از ملاقات‏هایش با علامه طباطبایی، خاطره‏ای شیرین دارد: «روزی به قصد دیدار علامه طباطبایی به منزلشان رفتم و درِ خانه را زدم. پیرمری در را باز کرد. گفتم: آقا تشریف دارند. گفتند: بله. گفتم: به ایشان عرض کنید اگر حالشان مساعد باشد، به خدمت ایشان برسم. آن شخص رفت و پس از بازگشت مرا به یک اتاق راهنمایی کرد. پس از لحظاتی مرحوم علامه آمدند و پس از سلام و احوال پرسی گفتند: چون در حال تشرف به مشهد مقدس هستم، فرش‏های اتاق را جمع کرده‏ایم. صبر کنید بروم و قالیچه‏ای بیاورم تا روی آن بنشینیم. من دست ایشان را گرفتم و گفتم: نیازی نیست و عبا را از دوش خود برداشتم و پهن کردم و گفتم: بفرمایید. آن انسان وارسته با یک قیافه ملکوتی که هرگز از یاد نمی‏برم فرمود: «در این موقع عمرم، درس آموزنده‏ای به من آموختی». من عرض کردم: این جمله هشداردهنده شما، خیلی آموزنده‏تر و سازنده‏تر از سخن من بود.

دلداده خاندان وحی

درباره علاقه بسیار علامه طباطبایی به اهل بیت علیهم‏السلام نوشته‏اند: علامه طباطبایی، علاقه و شیفتگی خاصی نسبت به ائمه طاهرین علیهم‏السلام داشتند. وقتی نام یکی از آنها برده می‏شد، اظهار تواضع و ادب در چهره ایشان نمایان می‏شد. ایشان نسبت به امام زمان(عج) تجلیل خاصی داشتند و مقام و منزلت حضرت رسول‏اللّه‏ و حضرت صدیقه کبری را فوق تصور می‏دانستند و یک نحو خضوع واقعی نسبت به آن بزرگان داشتند و مقام و منزلت آنان را ملکوتی دانسته و به سیره و تاریخ آنها کاملاً آگاه بودند.

بر آستان کوی دوست

یکی از ویژگی‏های علامه طباطبایی، ارادت و احترام ویژه نسبت به اهل‏بیت علیهم‏السلام بود. یکی از شاگردان ایشان در این باره می‏گوید: «علامه، نسبت به اهل‏بیت، به ویژه حضرت علی علیه‏السلام تا سر حد عشق دلبستگی داشتند. هیچ به خاطر ندارم که از اسم هر یک از ائمه علیهم‏السلام بدون ادای احترام گذشته باشند. در مشهد که همه ساله مشرف می‏شدند و تابستان را در آنجا می‏ماندند، وقتی وارد صحن حرم رضا علیه‏السلام می‏شدند، بارها می‏دیدم که دست‏های لرزان را روی آستانه در می‏گذاشتند و آستان در را می‏بوسیدند. گاهی که از محضرشان التماس دعایی در خواست می‏شد، می‏گفتند: «بروید از حضرت بگیرید، ما اینجا کاره‏ای نیستیم، همه چیز اینجاست».

دلیل علاقه شهید مطهری رحمت ‏الله علیه

استاد شهید مرتضی مطهری، چنان از علامه طباطبایی تمجید می‏کردند که در هنگام یاد از علامه، تعبیر «روح و جانم فدای او» از ایشان شنیده می‏شد. خود شهید مطهری درباره علت علاقه و ارادت به علامه طباطبایی می‏گویند: من فیلسوف و عارف بسیار دیده‏ام و احترام مخصوص من به ایشان (علامه طباطبایی) نه به خاطر این است که ایشان یک فیلسوف است، بلکه احترامم به این جهت است که او عاشق و دلباخته اهل‏بیت است. علامه در ماه رمضان، روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام افطار می‏کرد. ابتدا پیاده به حرم مطهر مشرف می‏شد، ضریح مقدس را می‏بوسید، سپس به خانه می‏رفت و غذا می‏خورد. این ویژگی اوست که مرا به شدت شیفته ایشان نموده است».

 10816423475701504712215054761416918013865

شوخ‏ طبعی

یکی از دانش‏پژوهان محضر علامه طباطبایی، درباره شوخ‏طبعی علامه، خاطره‏ای چنین دارد: در مشهد مقدس، روزی برای دیدن علامه وارد منزل ایشان شدم. دیدم ایشان روی تشکی در اتاق نشسته‏اند. با ورود من، علامه از روی تشک برخاست و مرا به نشستن روی آن تعارف کرد ولی من از نشستن خودداری کردم. من و ایشان مدتی هر دو ایستاده بودیم تا اینکه علامه فرمودند: بنشینید تا من جمله‏ای عرض کنم. من ادب کرده و اطاعت کردم و روی تشک نشستم. ایشان نیز روی زمین نشسته و فرمودند: «جمله‏ای را که می‏خواستم عرض کنم این است که آنجا نرم‏تر است».

نظم علامه

یکی از شاگردان علامه طباطبایی درباره نظم استادشان می‏گوید: علامه طباطبایی بسیار منظم بود. غالبا قبل از شاگردان در کلاس درس حاضر می‏شد. دقیقه‏ای تخلف نمی‏کردند و تا دقیقه آخر هم درس می‏دادند و این برنامه دایمی ایشان بود. در برف و سرما، در طول ده و دوازده سال یادم نمی‏آید که ایشان یک‏دفعه هم درس را تعطیل کند. اتفاق می‏افتاد که ساعت‏ها مطالعه یا فکر می‏کرد و یا می‏نوشت. نظم و پشتکار زیادی داشت.

طراحی مدرسه

یکی از ویژگی‏های علامه طباطبایی، تسلط بر برخی از دانش‏ها مانند ریاضی و نجوم بود تا آنجا که در طراحی یکی از مدارس بزرگ حوزه علمیه قم، به نام مدرسه حجتیه، که هم‏اکنون ینز محل تحصیل طلاب علوم دینی است، نقش به سزایی داشتند. مهندسان، نقشه ساختمانیِ این مدرسه را زیر نظر ایشان طرح و اجرا می‏کردند و ایشان بر کارشان نظارت داشت، نقشه‏ها را می‏دید و اشکالات آنان را متذکر می‏شد.

تجلیل از همسر

دختر بزرگوار علامه طباطبایی، درباره ارتباط عاطفی ایشان با همسر خود می‏گوید: رفتار علامه با مادرم بسیار احترام‏آمیز و دوستانه بود. همیشه طوری رفتار می‏کردند که گویی مشتاق دیدار مادرم هستند و ما هرگز اختلافی بین آن دو ندیدیم. پدرم همیشه از گذشت و تحمل مادرم تمجید می‏کرد و می‏گفت: از اول ازدواج، همیشه با هم یک‏رنگ و یک دل بوده‏ایم. پدرم هرگز از رفتار خوب خود حرفی نمی‏زد و همه خوبی‏ها را به مادرم نسبت می‏داد. حتی بعد از فوت مادر، ایشان همیشه از مادرم به نیکی یاد می‏کردند و می‏گفتند: این زن بود که مرا به اینجا رساند. او شریک من بوده است و هر چه کتاب نوشته‏ام، نصفش مال این خانم است.

عظمت علامه

یکی از بزرگان که از جرعه نوشان محضر علامه طباطبایی بوده، می‏گوید: در روز عیدی، عده‏ای از افراد از قشرهای مختلف، نزد علامه آمده بودند. کنارم جوانی بود که محو عظمت علامه شده بود. چند دقیقه مجلس به سکوت برگزار شد و ابهت خاصی در آن بود. یک وقت آن جوان بی‏اختیار اشک از چشمانش جاری شد و گفت: من تعجب می‏کنم که چگونه زمین سنگینی این مرد (علامه طباطبایی) را تحمل می‏کند. این جمله عجیبی بود که من از آن جوان شنیدم و حقیقت هم همین بود. انسان یک احساس عظمت و ابهتی در وجود علامه می‏کرد که وصف‏کردنی نیست.

آخرین نصیحت

یکی از استادان اخلاق، در خاطره‏ای از آخرین ملاقات با استاد خود، علامه طباطبایی می‏گوید: آخرین جلسه‏ای بود که با گروهی از بزرگان، خدمت علامه رفتیم. حال ایشان خوب نبود. به احترام جمع نشست، ولی حرف نمی‏زد. جلسه طول کشید. بعداز آن جلسه، حال ایشان بد شد و ایشان را به بیمارستان بردند. لحظات آخر عمر شریف علامه بود که به ملاقات ایشان رفتیم. ما که از اتاق بیرون آمدیم، از قول خانم ایشان نقل کردند که لحظه مرگ، ایشان چشم‏ها را باز کرد و به گوشه‏ای خیره شد و آن گاه سه مرتبه فرمود: توجه! توجه! توجه! و از دنیا رفتند. این جمله، یادآور نصیحت همیشگی ایشان بود که شاگردان خود را به مراقبت و پاسبانی از حریم دل دعوت می‏کردند و آن را چون تخم سعادتی می‏دانستند که می‏بایست در مزرعه دل کاشت.

مجموعه معارف

مقام معظم رهبری، حضرت آیت‏اللّه‏ خامنه‏ای، در قسمتی از پیام خود به مناسبت سالگرد ارتحال علامه طباطبایی، ایشان را چنین ستودند: «او (علامه طباطبایی) مجموعه‏ای از معارف و فرهنگ اسلام بود، فقیه بود، حکیم بود، آگاه از اندوخته‏های فلسفی شرق و غرب بود، مفسّر قرآن بود، از علوم اسلامی، یعنی علومی که از اسلام نشأت گرفته، یا از آن تغذیه کرده است، مطلع بود… شخصیت او، در لابه لای این دانستنی‏های بسیار، به کمک ریاضتی مداوم و درازمدت پرورده، صیقل یافته و پرداخته شده بود. از کسانی‏بودکه‏تنها مکتب‏جامعی چون اسلام می‏تواندامثال او را در دامان پربرکت خویش پرورش دهد».

نماز شب

استاد علامه طباطبایی نقل کردند:

« چون به نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاهگاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم، یک روز در نجف { درکنار } در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم آیت الله قاضی از آنجا عبور می کردند، چون به من رسیدند دست خود را به روی شانه ام گذاردند و گفتند:

« ای فرزند ، دنیا می خواهی نماز شب بخوان ، آخرت می خواهی نماز شب بخوان! »

صبر بر فراق

علامه طباطبائی از قول استادشان مرحوم آقای قاضی می فرمودند:

« من از باباطاهر تعجب می کنم که در شعرش چنین سروده:

یکی درد و یکی درمان پسندد

یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

چه طور باباطاهر گفته است: اگر جانان، هجران را پسندد، من هم آن را می پسندم.؟!

چگونه انسان می تواند این را بپذیرد؟! عاشق بر هر چیز صبر می کند اما بر فراق، صبر نمی تواند کرد.

مولا علی علیه السلام در دعای کمیل می فرماید: مولا و آقای من! گیرم بر عذاب تو صبر کنم؛ بر دوری تو چگونه شکیبا باشم؟! »

گنجینه و مخزن الهی

علامه طباطبائی فرمودند:

« من در نوجوانی خیلی به منزل آیت الله سید احمد قاضی ( برادر آیت الله سید علی قاضی ) رفت و آمد می کردم و بیشتر روزها در خانه ایشان مانده و از مهمانان و مراجعان پذیرایی می کردم.

روزی خدمت ایشان بودم که همسرشان پشت در اتاقی که ما بودیم، آمد و از مرحوم سید احمد برای خرید نان، پول خواست. آیت الله سید احمد قاضی فرمود: پولی ندارم. همسرشان از شنیدن این سخن ناراحت شد و با لحن قهرآمیزی گفت: این هم شد زندگی؟! و رفت.

من دیدم که حال استادم دگرگون شد و در حیاط خانه، بادی چون گردباد وزیدن گرفت و برگ های ریخته شده درختان را از باغچه، در جایی جمع کرد و سپس باد خوابید.

آیت الله سید احمد به من فرمود: به حیاط برو؛ زیر برگ های جمع شده یک دو تومانی است. آن را بردار و بیا به خانواده من بده. من رفتم و از زیر آن برگ های جمع شده، یک دو تومانی برداشتم و همان گونه که فرموده بود آن را به همسرش دادم و از این اتفاق در کمال تعجب و تحیّر بودم. »

« و إن من شی ء إلا عندنا خزائنه و ما ننزّله إلا بقدر معلوم:

و چیزی نیست مگر آن که گنجینه ها و معادن آن نزد ماست، و فرو نمی فرستیمش مگر به اندازه معلوم ( و حساب شده ). سوره حجر/آیه ۲۱ »

 my_documents_my_Gallery_tabatabae2 va ghzi

مقام ولیّ خدا

علامه طباطبائی فرمودند:

« روزی از خیابان عبور می کردم. بنایی را در حال چیدن بنای ساختمان دیدم. ناگهان دیدم بنّا پایش لغزید از آن بالا به پایین افتاد.

در همین حال، کارگر او که پایین ساختمان بود، نگاهی به بنا کرد و گفت: « نیافت! » دیدم بنا از همان بالا آرام پایین آمد.

من به دنبال کارگر به راه افتادم تا ببینم او کیست که خود را به کارگری زده است؟!

بعد فهمیدم آن فرد، کسی است که هر روز به محضر مقدس ولی عصر ـ عجل الله تعالی فرجع الشریف ـ مشرف می شود. »

{ ظاهراً از ایشان ( کارگر) سوال کردند که شما چطور به این مقام رسیدی ایشان فرموده بودند به این مضمون که: یک عمر، ما حرف خدا را گوش کردیم، این دفعه خدا حرف ما را گوش کرد. }

خاطرات آشنایان از علامه

انقطاع از دنیا

در ماههای آخر حیات دنیوی، این فیلسوف و حکیم متشرع، دیگر به امور دنیا توجهی نداشت و کاملاً از مادیات غافل بود و در عالم معنویت سیر می کرد، ذکر خدا بر لب داشت و گویی پیوسته در جهان دیگر بود.

در روزهای آخر حتی به آب و غذا هم توجه نداشت. چند روز قبل از وفاتش به یکی از دوستان فرموده بود:

« من دیگر میل به چای ندارم و گفته ام سماور را در جهان آخرت روشن کنند، میل به غذا ندارم. »

و بعد از آن هم دیگر غذا میل نکرد، با کسی سخن نمی گفت و حیرت زده به گوشه اطاق می نگریست.

در سوگ همسر

در روزهایی که علامه طباطبایی در سوگ همسرشان محزون و متأثر بود و اشک فراوانی از دیدگانش بر گونه ها جاری می ساخت، یکی از شاگردان سبب این همه آشفتگی و ناراحتی علامه را از این بابت جویا شده بود، علامه پاسخ داده بود:

« مرگ حق است، همه باید بمیریم، من برای مرگ همسرم گریه نمی کنم، گریه من از صفا و کدبانوگری و محبت های خانم بود.

من زندگی پرفراز و نشیبی داشته ام. در نجف با سختی هایی مواجه می شدم، من از حوائج زندگی و چگونگی اداره آن بی اطلاع بودم، اداره زندگی به عهده خانم بود. در طول مدت زندگی ما، هیچ گاه نشد که خانم کاری بکند که من حداقل در دلم بگویم کاش این کار را نمی کرد یا کاری را ترک کند که من بگویم کاش این عمل را انجام داده بود.

در تمام دوران زندگی هیچ گاه به من نگفت چرا فلان عمل را انجام دادی؟ یا چرا ترک کردی؟… من این همه محبت و صفا را چگونه می توانم فراموش کنم. »

ما همه بندگان خدائیم!

آیت الله ابراهیم امینی یکی از شاگردان علامه طباطبایی اظهار می دارد:

« در هر مجلسی که در خدمت علامه طباطبایی می رسیدم، آنقدر افاضه رحمت و علم داشت و به اندازه ای سرشار از وجد و سرور و توحید بود که از شدت حقارت در خویش احساس شرمندگی می نمودم و معمولا هر دو هفته یک بار به قم شرفیاب می شدم و زمان زیارت و ملاقات ایشان برایم بسیار ارزنده بود.

… هر موقع که خدمتشان می رسیدم، بدون استثنا برای بوسه زدن بر دستان علامه طباطبایی خم می شدم ولی آن حکیم و فیلسوف متواضع دست خود را لای عبای خویش پنهان می نمود و حالتی از حیا و شرم در ایشان هویدا می گردید که مرا منفعل می نمود.

یک روز عرض کردم ما برای برکت و فیض دست شما را می بوسیم، چرا مضایقه میفرمایید؟

سپس افزودم آقا آیا شما این روایت را که از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در منابع شیعه آمده است: « من علمنی حرفاً فقد صیرنی عبداً: هر کس مرا نکته ای آموزد، مرا بنده خویش ساخته است. »، به خاطر دارید؟

علامه طباطبایی فرمودند: « بلی روایت مشهوری است. »

عرض کردم: شما این همه معارف و مکارم به ما آموخته اید و کراراً مرا بنده خود ساخته اید، آیا از ادب بنده این نمی باشد که دست مولای خود را ببوسد و بدان تبرک جوید؟!

آنگاه علامه طباطبایی با تبسم فرمودند:

« ما همه بندگان خدائیم. »

استماع قرآن توأم با گریه

استاد محمد باقر موسوی همدانی مترجم تفسیر المیزان طی خاطراتی گفته است:

« علامه طباطبایی قرآن را در خود پیاده کرده بود، وقتی در تفسیر قرآن به آیات رحمت و غضب و یا توبه برمی خوردیم، ایشان منقلب می شد و اشکش از دیدگانش جاری می گردید و در این حالت که به شدت منقلب به نظر می رسید می کوشید من متوجه حالتش نشوم.

در یکی از روزهای زمستانی که زیر کرسی نشسته بودیم من تفسیر فارسی را می خواندم و ایشان عربی را نگاه می کردند، و در باب توبه و رحمت پروردگار و آمرزش گناهان بودیم، ایشان نتوانست به گریه بی صدا اکتفا کند و رسماً زد به گریه و سرش را پشت کرسی پایین انداخت و شروع کرد به گریه کردن.»

صعود و پرواز شهید

پس از واقعه هفتم تیر که نزدیکان و اطرافیان علامه طباطبایی نمی خواستند خبر شهادت دکتر بهشتی را به علت کسالت علامه به ایشان بدهند، در همین احوال یکی از اطرافیان علامه طباطبایی به اتاق ایشان می روند و علامه به او عبارتی بدین مضمون می فرمایند:

« چه به من بگویید و چه نگویید من آقای بهشتی را می بینم که در حال صعود و پرواز است. »

 41974_925

اثر ذکر « یا الله »

شخصی نقل کرد که گرفتار وسواس شدیدی شدم؛ به طوری که توانایی تکبیره الاحرام گفتن نماز را نداشتم.

روزی در منزل استاد بزرگوار، علامه (ره)، خدمتشان مشرف شدم و ناراحتی خود را به عرض آن واصل به حق رساندم. مرحوم علامه فرمودند:

« هرگاه می خواهی نماز بخوانی، یک یا الله بگو، سپس نماز را شروع کن. »

به منزل رفتم؛ هنگام نماز فرا رسید و آماده به جا آوردن این واجب شدم. در آن حال دیدم اثری از آن بیماری وسواس که مانع از به جا آوردن نماز بود در من نیست و نیازی [هم] به گفتن یا الله پیدا نکردم. فهمیدم همان یا الله آقا طباطبائی باعث شفایم شده است.

توسل به امام زادگان

یکی از آشنایان علامه نقل می کند:

« برای استاد مشکلی فلسفی رخ داده بود؛ همان ایام به زیارت امامزاده ای رفت و پس از آن، همان امامزاده به خواب ایشان آمده و مشکل علمی استاد را حل کرد! »

همت عالی

یکی از خصوصیات آن مفسر عالی‏قدر همتی عالی و پشتکاری زایدالوصف بود. فرزند محترمه ایشان، نجمه السادات طباطبایی، همسر شهید بزرگوار قدوسی، خاطرنشان شاخته‏اند که پدر بزرگوارشان نقل کرده‏اند که وقتی در نجف بودم، یک معلم ریاضی پیدا کرده بودم که فقط یک بعد از ظهر وقت تدریس داشت. من یک بعد از ظهر از این سوی شهر به آن طرف شهر می‏رفتم. وقتی به مکان مورد نظر و جلسه استاد می‏رسیدم، به دلیل گرمای زیاد و پیمودن راه طولانی، آن قدر لباس‏هایم خیس عرق بود که همان طور با لباس داخل آب حوض می‏رفتم و درمی‏آمدم و بعد تنها یک ساعت نزد آن استاد ریاضی درس می‏خواندم.

(علامه محمد حسین طباطبایی تهرانی)

سکوت

یکی از مزایای شگفت علامه این بود که با آن همه معلومات و توانایی‏های علمی گوناگونی که داشت، اکثر اوقات مجلس او با سکوت برگزار می‏گردید؛ مگر این که از محضرشان سؤالی می‏شد.

خط زیبا

نه آن که خوش می‏نوشت، بلکه خطش ممتاز بود و منظومه‏ای در آداب حُسن خط نوشته است.

(علامه حسن‏ زاده آملی)

لطافت طبع

طبعی لطیف و زیبا داشت. به مناظر زیبا، درخت، چمن و گل علاقه بسیاری ابراز می‏کرد. اشعار زیبایی می‏سرود. سروده‏های بسیاری از شاعران کهن متأخر را حفظ بود… صاحب قلم و نویسنده بود. هم به فارسی محکم و متین می‏نوشت و هم به فارسی شیوا و رسا.

(علامه طباطبایی تهرانی)

علاقه به نقاشی

از همان دوران کودکی به نقاشی بسیار علاقه داشت. خودش تعریف می‏کرد که تمام پول و وقت خود را در این سنین صرفِ خرید کاغذ و نقاشی بر روی آن می‏کرد.

(نجمه السادات طباطبایی ـ دختر علامه)

اهمیت المیزان

می‏توانم ادعا کنم که این تفسیر از جنبه‏های خاصی… بهترین تفسیری است که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا به امروز نوشته شده است.

اصولاً من بیشترِ مطالبی را که در کتاب‏ها و نوشته‏های خود دارم، شاید ریشه‏هایش را از علامه طباطبایی و به ویژه از المیزان گرفتم… .

این تفسیر همه‏اش با فکر نوشته نشد. من معتقدم که بسیاری از این مطالب، از الهامات غیبی است. کمتر مشکلی در مسائل اسلامی و دینی برایم پیش آمده که کلید حل آن را در تفسیر المیزان پیدا نکرده باشم.

(استاد شهید مطهری)

در برابر قرآن

در یکی از روزها که مشغول ترجمه المیزان بودم، قرآن دستم بود و تفسیر هم روبه رویم. می‏خواستم کتاب دیگری را باز کنم، امّا چون احتمال داشت آن صفحه مورد نظر قرآن بسته شود و آن را گم کنم، قرآن را پشت و رو روی زمین نهادم. علامه طباطبایی که نگاه می‏کرد، فوری قرآن را برداشت و بر آن بوسه زد و به من گفت: دیگر از این کارها نکنید.

(حجه‏الاسلام سید محمد باقر موسوی همدانی)

یاد خدا

همواره حضور قلب داشت و مدام مشغول ذکر بود. در تمامی حالات ـ حتی هنگام پژوهش‏های علمی ـ این حالت را فراموش نمی‏کرد. همین که جلسه یا درس ساکت می‏شد، به ذکر مشغول می‏شد… به نوافل خیلی مقیّد بود. شب‏های ماه مبارک رمضان تا صبح بیدار بود، مقداری مطالعه می‏کرد و بقیه را به دعا، قرائت قرآن، نماز و اذکار مشغول بود.

دوست خصوصی همه

در برخورد با شاگردانش تواضع خاصی داشت. یکی از شاگردان معروفش می‏گوید:

«در طول سی سال که با او انس داشتم، می‏دیدم وی نسبت به همه کسانی که علاقه به تحصیل داشتند، فوق‏العاده فروتنی می‏کرد و نسبت به همه طلبه‏ها آن چنان صمیمی و یکرنگ بود، که هر کسی می‏پنداشت تنها او «دوست خصوصی» علامه است.»


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۲۲۹
برچسب ها:

You cannot copy content of this page