جوابیه حجت الاسلام رضی به مقاله محمد علی پورفلاح
در پی درج مقاله آقای محمد علی پورفلاح در خصوص سخنان حجت الاسلام رضی که همزمان با اربعین حسینی در پایگاه شهید مطهری بافق نگاشته شده بود سید محمد رضا رضی جوابیه ای به سایت بافق فردا فرستاده اند که برای ادا شدن حق مطلب و به خواسته این روحانی عزیز پس از درج دوباره مقاله آقای پورفلاح درج می شود.
«سخنی با کانون توسعه ارزشها»
بافق فردا؛ گزارشی داده از کانون توسعه ارزش ها و سخنان سخنرانانش را منتشر کرده. دست و پا شکسته.
قبل از هر چیز بگویم که تاسیس این کانون و هر کانون و مجمع و جمعیتی را به فال نیک می گیرم. بافق به این دوره هم نشینی ها سخت نیاز دارد. اما نمی دانم چرا این کانون زود تب کرده است. بیم آن دارم که زود نیز به عرق بنشیند و ارزشی را توسعه نبخشیده به محاق برود.
چون دیدم طلبه ای محترم _ که البته نمی شناسمش _ سوار بر اسب چموش سیاست شده و چار نعل تاخته. به همه. از هاشمی رفسنجانی گرفته تا سید حسن خمینی. از اصلاح طلبان تا اصول گرایان و محافظه کاران. از مشایی و دار و دسته اش تا قالیباف. و سرآخر هم یک حرف درشت از خود ساخته که ” اگر فتنه ۸۸ سینه هایمان را فشار داد، فتنه انتخابات ۹۲ گلویمان را به قصد خفه کردن خواهد فشرد ” گفتم برای باز شدن دری یا دست کم پنجره ای برای آشنایی هم که شده، چند کلمه ای با او و بزرگان او سخن بگویم.
متاسفانه رسم بدی در این مملکت هست که هر تازه واردی، بیل و کلنگش را برمیدارد و پای دیوارهای بلند این سرزمین را می کند. به این امید که رسم کندوکاو بیاموزد. نیامده در پوستین بزرگی می افتد و به قصد نمدمالی آموختن، همه را زیر مشت و لگد می گیرد.
یکی نیست بگوید عمو ! این دیوار که تو داری زیرش را خالی می کنی برای آنکه دیوار بشود و سقفی برآن نهاده، بادها خورده و بارانها دیده و تطور روزگارها چشیده. تا این دیوار، دیوار بشود از جیب این مردم و ملک برای او خرج ها شده.
نکُن، نکَن . کلنگت را زمین بگذار. این دیوار سایه ای هم دارد. کمی بنشین. شکیبایی کن. دیر نمی شود. در سینه اش حرف ها هست. صبوری کن و بشنو. برای خراب کردن دیوارها، همیشه وقت هست.
اما چه کنم که جوانها دیر آمده و می خواهند زود بروند و عجیب آنکه قالبی هم به کمر بسته اند و هر که در قاب و قالب آنها نگنجد، مطرود می شود و انگ می خورد.
سخنم با بزرگان کانون توسعه ارزشهاست. ممکن است بعضی ها به یک حبه انگور گرمیشان شود و حرفها بزنند که پیران دنیا دیده، نیشخندشان کنند. مراقب باشید.
و دیگر آنکه؛ هر که تند رفت، نفس سوز برگشت. یادآور خاطره تیرماه ۸۴ می شوم. و خطاب به آنها که در حمایت از دولت، تند راندند و سخن های درشت گفتند و سینه های فراخ چاک کردند، می گویم که اکنون هن هن کنان بازگشته و نه پایی در دیار دارند و نه رویی در وطن.
از خدا می خواهم همه ی ما را از وسوسه خناسان حفظ کند و این پرده گویی من، آنها را که باید، هوشیار سازد.
چند ارزش مهم هم هست که فکر می کنم باید حتماً در بافق توسعه اش بخشید و خودمان و دیگران را به آن سفارش کنیم.
اول؛ ارزش والای ” تفکر و تعقل ” است. ما به این نازنینان سخت محتاجیم. در زمانه ای که حرفها فراوان شده، بکوشیم تا عقل ها رشد کند و کامل گردد تا حرف ها اندک شود.
دوم؛ ارزش عزیز ” کار و سرمایه گذاری ” است. متاسفانه در شهر، کار و سرمایه گذاری بی رنگ شده است. برای رهایی از وضع ناخوش فعلی، نیاز به کار و سرمایه داریم.
سوم؛ ارزش ” همدلی و همفکری ” است. این ارزش هم باید توسعه یابد.
چهارم؛ ارزش ” استقامت ” است. متاسفانه گهی تند و گهی خسته می رویم. گاهی امیدها می بندیم و گاهی ناامید ناامیدیم. ارزش ایستادگی و استقامت را آموزش بدهیم.
پنجم؛ ارزش ” اعتدال و میانه روی ” است. می بینم که خیلی از جوانها و حتی بزرگانی که این مشی عالی را به کناری هشته و کف بر لب آورده؛ گاه به گاه دشنامهای عنیف می دهند و حرفهای سخیف می زنند، آموزش اعتدال و مدارا نیز برای توسعه شهر بسیار ضروری است.
ششم؛ ارزش ” بلند همتی و بزرگ منشی” است. هر کس و هر اجتماعی که به اندک قانع شد، قافیه را باخته است. تعلیم دیدن افق های بلند، برای بافق واجب است.
ارزش ” حق گویی و حق خواهی “ ارزش “حق شناسی” ارزش ” پرهیز از تملق و چاپلوسی” ارزش ” وقت شناسی” ارزش ” صبر و صبوری” ارزش ” آگاهانه رفتن” و ارزش ….
برای همه ی مشتاقان توسعه بافق و ایران، آرزو دارم که حافظان و ناشران ارزش های نیک باشند و در گوش گیرند که
چو خواهی که نامت رود در جهان
مکن نام نیک بزرگان، نهان
محمد علی پورفلاح
جوابیه حجت الاسلام رضی به مقاله محمد علی پورفلاح
پاسخ سخنران پایگاه شهید مطهری و کانون توسعه ارزشها در روز اربعین حسینی، حجت الاسلام رضی، به جناب آقای پورفلاح
بسم الله الرحمن الرحیم
به خوانندگان گرامی توصیه میگردد پیش از مطالعه این سطور، فایل صوتی سخنرانی اینجانب در روز اربعین در پایگاه شهید مطهری رحمت الله علیه را گوش داده و یا خبر کوتاه و البته ناقص پایگاه بافق فردا و نیز انتقادات جناب آقای پورفلاح را نسبت به آن مطالعه فرمایند.
آزاداندیشی و نقد آزادانه نظرات گوناگون از ارزشهایی است که تا مورد توجه جدی قرار نگیرد، استعدادهای اندیشهورز فرصت ظهور، بروز و تلؤلؤ نخواهند یافت و نیز سره از ناسره مشخص نخواهد گردید. اقدام ایشان در نقد سخنان اینجانب که در تبیین شرایط سیاسی کشور و نقشه نظام سلطه برای انقلاب اسلامی با عنوان«سناریوی اشتباه محاسباتی» ایراد گردید، گامی در جهت آزاد اندیشی است و از این جهت موجب احساس بهجت قلبی در این بنده کوچک گردید. لذا با تشکر از بذل توجه جناب آقای پورفلاح و نیز عذرخواهی از تأخیر در ارسال این جوابیه به علت مشغلههای حقیقتاً زیاد، مطالبی را به عرض میرسانم. اجازه میخواهم با شناختی که از تفکرات، گرایشات و عملکرد سیاسی ایشان به دست آوردهام، قالب و ادبیاتی صریح و بیپرده را برای این آزاداندیشی برگزینم که اگر مخاطبم نوجوانی تازه به دنیای سیاست سرک کشیده، بود، بسیار لطیفتر و سادهتر با وی سخن میگفتم آن چنان که برخی از جوانان بافقی که از نزدیک حقیر را میشناسند، بر آن شهادت میدهند.
1 – اولین گام در نقد اندیشهای که مخالف با ما به نظر میرسد «وَعی» و آشنایی است. وعی بدین معناست که بر نظراتی که مورد نقد قرار میدهیم تسلط و دستکم آشنایی قابل قبول داشته باشیم. اما ایشان بدون حضور در جلسه سخنرانی و دیدن یا گوش دادن تصویر یا صوت آن و ظاهراً با اکتفا بر شنیدهها قلم نقد به دست گرفته در مُرکّب سیاه بدبینی فرو برده و بر مَرکَب سخن نواخته و در فضای مجازی تاختهاند و این با ارزش تفکر و تعقل، همدلی و همفکری و اعتدال و میانهروی که آنها را ستایش نمودهاند بسی فاصلهها دارد.
2 – عباراتی چون«طلبه سوار بر اسب چموش سیاست شده و چهارنعل تاخته»، «تازه واردی که بیل و کلنگ برداشته»، «کسی که نیامده در پوستین بزرگی افتاده، به قصد نمدمالی آموختن همه را زیر مشت و لگد گرفته» را مناسب برای سخن گفتن در باره یک سخنران، ولو از نظر ایشان جوان و خطاکار، نمیدانم و البته حلال میکنم.
از نکات فوق که بگذریم مطالبی است که وجدانم به هیچ وجه به خود اجازه سکوت در برابر آن را نمیدهد و با قلبی پر از درد، آنها را یادآور میشوم.
3 – «اگر فتنه 88 سینههایمان را فشار داد، فتنه 92 گلوهایمان را به قصد خفه کردن خواهد فشرد.» این جمله که حاصل سخنان این جانب بود و در صورت حیات، ما و ایشان و مردم هستیم و آن را خواهیم دید، به سخره گرفته شده و یک «حرف درشت از خودساخته» نامیده شده است. با کمال تأسف باید اعلام نمایم که این اظهار نظر حاکی از بیاطلاعی عمیق از برنامه دشمنان قسم خورده این بوم و بر و بلکه ندیدن جبهه خودی و دشمن است. جای آن بود که سخنان مشروح اینجانب استماع شده با دوستان دیگر به بحث گذاشته میشد، و از شنیدن آن و اندیشیدن بر عمق خطر لرزه بر اندام ایشان میافتاد و به جای توجه به برخی ظواهر عوام پسند آن به فکری عمیق برای مقابله با این فتنه بزرگ فرو میرفتند که عقلانیت حکم میکند به خطرها توجه کنیم و لو آن را احتمالی بدانیم.
راستی مگر نویسنده و همفکرانشان متوجه همان فتنه 88 که اکنون مصادف با روزهای سومین سالگرد تدفین آن هستیم، شدهاند؟ که توقع داشته باشیم فتنهی آینده و نیامده را پیشبینی و پیشگیری کنند.
بیبصیرتی؛ همان چیزی که فتنه 88 را ساخت، شاخ و دم ندارد. وجود این روحیه یعنی به سخره گرفتن غیر مستدل و غیرمنصفانهی یک تحلیل جدی و مبتنی بر شواهد عینی از حوادث آینده، زنگ خطری است بر بالای بالین نرم پر از پرهای قو که برخی زیر سرنهاده و همچنان ملحفه تکه تکه سبز غفلت را بر آن کشیدهاند. ای همشهری عزیز! ای کهتران و مهتران وی! این بانگ جَرَس را بشنوید و نه اینچنین که باخیز برخیزید.
4 – «پای دیوارهای بلند این سرزمین(شخصیتهایی که بنده مورد نقد قرار دادهام) را میکنید.»، «مکن نام نیک بزرگان نهان»، «هر تازهواردی(یعنی بنده) … به قصد نمدمالی آموختن، همه را زیر مشت و لگد میگیرد.» اینها و جملات دیگر، دیدگاههایی هستند که متأسفانه حاکی از شخصیتزدگی نویسندهاند. راستی از کی تا به حال آقایان هاشمی، موسوی، کروبی، خاتمی، قالیباف، و … دیوارهای بلند این سرزمین شدهاند؟ این دیوارها و حامیان آنها در زمانی که در سال 88، دشمن غدّار و حیلهگر و طراح کودتای مخملین، مشغول از بین بردن اصل سرزمین این خانه و غرق کردن پی و دیوار و سقف و در و پنجره با همه ساکنانش و بردن و خوردن آش با جایش بود، کجا بودند؟ چرا سکوتی مرگبار اختیار کرده و بلکه برخی آتشبیار معرکه شدند و رهبر انقلاب را با نوشتن نامه سرگشاده و حتی بدون سلام در منگنه قرار دادند؟ من، این دیوارهایِ کج را تنها تیغههایی لرزان میدانم که با بیبصیرتی خود، سوراخهای رخنه دشمن در بنای رفیع انقلاب و موجبات سازش با استکبارگران را به وجود میآورند و البته و صد البته که این تیغههای کجِ کاهگلی را باید با کلنگ بصیرت خراب کرد تا فتنهها تکرار نگردد.
با عرض تأسف باید به عرض برسانم به گمانم اگر خدای ناخواسته قرار بود تفکر «شخصیت پرستی» و «احساس خطر از نهان شدن نام نیک بزرگان بیبصیرت»، در جنگ جمل به انتخاب دست بزند، احتمالا و البته فقط احتمالا گردهمآیی و تجمع بزرگان و نامهایی نیک چونان عایشه، همسر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، زبیر، شمشیر برّان اسلام و طلحة الخیر و دیگران در اطراف شتر سرخ موی؛ آن را شدیداً به تردید میانداخت و این دیوارهای کور و بیپنجره را بر علی علیه السلام که در آن سوی میدان ایستاده است، ترجیح میداد.
ای عزیز به جای دلخور شدن از این مطالب، قدری اندیشه و در اندیشههاتان قدری تجدیدنظر کنید. تاریخ؛ همین روزهای در حال گذر ماست. پیش از آن که نگران این به قول خودتان دیوارها باشید، نگران آسمان و به زیر خاک رفتن خورشید تابان تفکر اسلام ناب که میراث بیدارگری حضرت روح الله، خونیاری هزاران شهید و رادمردی امام خامنهای است باشید که فتنه جمل زاییده پرستش افراد و اهالی حق به جای خود حق بود.
5 – در این نوشته مانند بسیاری از هواداران و بزرگان اصلاح طلبی به بچههای بصیر و بینای انقلاب که در انتخابات 84 و 88 ارزشیترین و توانمندترین نامزد آن زمان(هرچند که اکنون به خاطر برخی کجرویهای دولت، خود بزرگترین منتقدان اویند) را انتخاب کردند، بیرحمانه و طلبکارانه سرکوفت زدهاند که: دیدید چه شد؟ دیدید آنها که برایشان سینههای فراخ چاک کردید چگونه توزرد از آب درآمدند؟ میبینید که چقدر ساده و احساساتی و شخصیت پرستید؟ شماها شرمنده و خجلید و «نه پایی در دیار دارید و نه رویی در وطن»!! و و و.
بله و صد البته که بله. اتفاقاً حرف مرد همیشه یکی نیست و گاهی دوتاست. بچههای مردِ انقلاب تا زمانی که دولت و مجموعهاش در راستای کامل آرمانهای انقلاب بودند، هوادارش بودند و اکنون که قدری فاصله گرفته است، دقیقاً به دلیل «عدم شخصیت پرستی»، اولین و جدیترین منتقدان ویاند و این، نه شرمندگی که کمال افتخار است. ما با هیچ کسی عقد اخوت نبستهایم و جز ولایت و ولایتمداران حقیقی، هوای هیچ کسی در سر نداریم.
نکته بسیار مهم این است که روی این جملات با عزیزان پاکدلی که پس از انتخابات به فتنه و نقشه شوم دشمنان پیبردند نیست که ایشان همان دوستان و همراهان باصفای انقلابند که با شعارهایی چون قانونمداری، خط امام، رنگ سبز اهل بیت و … به جریان سبز پیوستند و به دلیل تهدید شدن همین ارزشها به آن پشت کردند و این خود افتخاری در خور است.
حال باید ببینیم چه کسانی باید شرمنده و سرافکنده باشند؟
کسانی که در انتخاباتهای 84 و 88 به غیراصلحان و بلکه مجریان و مجرمان فتنه گرویدند و نه سینه که همه وجود خود را چاک چاک کردند و در بازی سبز و مخملین دشمن به دام افتادند و به تسخیر دجالها درآمدند و اکنون زبانشان 40 گز شده است و خود را طلبکار بلکه فاتح عالم و فخر آدم میدانند و پز روشنفکری میدهند، که: دیدید حق با ما بود که به او رأی ندادیم؟ دیدید ما چقدر هشیار و بیداریم؟ …
بله درست است. قبول. آنها به کاندیدای بچههای انقلاب رأی ندادند ولی خواسته یا ناخواسته به کاندیدای اوباما و هیلاری کلینتون رأی داده و مشغول آب ریختن بر آسیاب صهیونیستهای خبیث شدند. بله، به نامزد بچه بسیجیها رأی ندادند ولی نه از سر اطلاع و بصیرت که به خاطر عینکهای سبزی که دجال بر چشمانشان نهاده بود. درست است، ایشان در جمع بچههای حقیقی چال و میدانهای گونهگون انقلاب نبودند ولی دانسته یا ندانسته در صف ضد انقلابان و سلطنت طلبان و کمونیستها و منافقین خلق و خوش رقصهای کابارههای آمریکا و اروپا و اپوزیسیون داخل و خارج درآمدند. اگر میدانستند و چنین کردند که بدا به حالشان و اگر فریفته شدند و توان تشخیص نداشتند، این همه افتخار و قصیده سرایی از بهر چیست؟ چه شده است که اکنون که بوی تعفن این سادهلوحیها و عقلگریزیها، عالم را فرا گرفته است، به جای خزیدن در کنج عزلت و خجلت، ادعای ارث و میراث میکنند؟ اکنون که سنگ پای قزوین نیز کم آورده است، اگر آغوش وطن و درب دیزیسرای بسیجیان، صمیمانه به روی بازی خوردگان بیدارنشده باز است، سزاست که آن را به پای حقانیت خود نگذارند و نیش و کنایههاشان را نثار همان در و دیوارها کنند.
6 – ضمن تشکر از یادآوری ارزشهایی چون تفکر و تعقل، همدلی و همفکری، حقشناسی و حقگویی، آگاهانه رفتن و وقت شناسی در نوشته مذکور که البته در منش سیاسی نویسنده و حتی همان نوشته تقریباً فراموش شدهاند، ارزشهای دیگری نیز شایستة یادآوری است که به آنها اشاره میشود. ارزشهایی چون دشمن شناسی، استکبارستیزی، حق پرستی به جای شخص پرستی، ولایت مداری، بصیرت، جان نثاری برای آرمانهای بلند انقلاب، پرهیز از کوچک شمردن دیگران، عدالت خواهی و حتی ملی گرایی دینی.
7 – به نظر میرسد که نوشتههای نویسنده خارج از چارچوب انقلابیگری و بلکه مغایر با آن است و این شایسته نیست. برای درک ماهیت و نیز آرمانهای انقلاب اسلامی و در نتیجه عمق یافتن تحلیلهای سیاسی اجتماعی اقتصادی بعدی، در صورت امکان و صلاحدید، مطالعه و تحقیق در این حوزهها توصیه میگردد:
بازخوانی اندیشههای امام خمینی قدس سره و امام خامنهای دام عزه، صهیونیزم شناسی، غرب شناسی، تاریخ معاصر ایران و آسیب شناسی جریان روشنفکری در آن، جریان شناسی سیاسی به ویژه بعد از انقلاب اسلامی، مبانی و نقاط ضعف مدرنیته و لیبرالیسم از زبان خود غربیها(مانند هایدگر و سندل)، ولایت فقیه و نظام سیاسی اسلام، نظام اقتصادی اسلام، عدالت، فلسفه اسلامی و نقد فلسفه غرب، فقه و حقوق اسلامی، تمدن اسلامی، اصول عقاید شیعه، تدبر در قرآن و نهج البلاغه و …. .
8 – خواهشمندم خوانندگان و منتقد محترم قضاوت خود را در مورد شخصی چون آقای دکتر قالیباف که با راهاندازی کاروانهای سیاحتی گسترده در تهران بزرگ از برخی نقاط کشور برای نشان دادن اقدامات ایشان که در انتهای آن بسته شبه تبلیغاتی ایشان توزیع میگردد، بیان فرمایند. نکته تکمیلی این است که تیم ایشان در حال نفوذ در حوزه علمیه قم و برگزاری این اردوها برای طلاب که از اقشار تأثیرگذار جامعه هستند، بود که با هوشیاری مسئولین حوزه این اردوها متوقف شد. به نظر حضرات عالی چنین اقداماتی آن هم در ایام نزدیک به انتخابات آن هم با بودجه بیت المال چه توجیه عقلی، شرعی، قانونی و وجدانی میتواند داشته باشد؟
9 – اینجانب به عکس نویسنده و همفکران ایشان که درخواست کندروی و بردباری نمودهاند، از ایشان درخواست عاجزانه دارم قدری تندتر، قدری عمیقتر و قدری سریعتر حرکت کنند که صبوری بس است! شاید امور و کسانی که دیوارهای این سرزمین شمرده شدهاند، مورد طمع دشمنان واقع شده باشند. زیاد در سایه آن دیوارهای سست خودساخته ننشینید. بیل و کلنگتان را بردارید و دیوارهای کجی را که در سایهشان نشستهاید تا رویتان نغلطیدهاند، فروغلطانید. عزیز تیشه بردار؛ این کار را بکُن و بکَن.
10 – به مدد حضر ت حق و نفس مولا صاحبالزمان عجل الله تعال فرجه الشریف دیگر اجازه نخواهیم داد فریاد علی زمانمان به «اَینَ عمار؟» و «هل من ناصر» و شکایت از خواص بیبصیرت بلند شود و برخی عزیزان هموطن و همکیشمان چون گذشته صید دجالها شوند و در غبارهای فتنه بعدی چشمانشان کم سو شود. چه باک که عزیزی آن را در باور نگنجاند و این حقیقتیعنی فتنهای نه چندان دور را «یک حرف درشت از خود ساخته» بداند. و دوباره با سینهای ستبر در پیشاپیش طوفان صلا میدهیم که: « اگر فتنه 88 سینههایمان را فشار داد، فتنه 92 گلوهایمان را به قصد خفه کردن خواهد فشرد.»
اگر باز هم نقطه ابهام سؤال یا اعتراضی وجود داشته باشد، علاوه بر فضای کتبی و مجازی، آمادگی خود را برای مناظره با جنابعالی و دوستانتان در قالب «کرسی آزاداندیشی در دانشگاه آزاد اسلامی واحدبافق» اعلام مینمایم.
در پایان از عدم بیتفاوتی، اظهار نظر آزادانه و نیز بزرگواری نویسنده و خوانندگان گرامی در شنیدن مطالب این حقیر قدردانی مینمایم.
با تشکر
سید محمد رضا رضی بهابادی
ضمن تشکر از دستندرکاران سایت بافق فردا به جهت درج کامل دفاعیه حاج آقا رضی . خدا را شاکریم که یک پایگاه بسیج ظرفیت خود را برای تبین فرمایشات مقام عظمای ولایت در این شهر نشان داد وانشاءا… از این به بعد هم برخی مصلحت اندیشی ها که طمع دشمنان داخلی وخارجی رابرای ضربه زدن به این نظام مقدس بیشتر میکند را فراموش کنیم. برادر بزرگوار آقای رضی، اجر شما وکسانی که با درایت و ایثار واز خود کذشتگی در این دوره وزمانه فدائی ولایت وآرمان امام می شوند و یادآور رزمندگان دوران دفاع مقدس که با تمام وجود در صحنه دفاع حاضر بودن هستید متشکریم.