با خود می اندیشم…
با خود میاندیشیدم چه شده است که آنان که روزی یارای نگاه کردن بربلندای عظمت ایران را نداشتند امروز برایش خط و نشان می کشند ؟ چه شده است که آن کودک حقیر تاریخ برایش خنجر تیز می کند و آن پست اشغالگر به خود اجازه می دهد که به او توهین کند ؟ مگر چه گرهی بر کار است که زمانه این چنین رقم خورده است ؟
کوله بار سوالاتم را به منزل پیر خرد می برم تا شاید پاسخی در آن قرار دهد ؟ آن پیر با لبانی خندان و چهره ای آکنده از حکمت دستانم را می گیرد و مرا سوار بر مرکب بصیرت می کند تا حقایقی را نشانم دهد . مرا در جایی می برد که می بینم چگونه مردمانش از روی فقر حاضرند هر کار خوب و بدی انجام دهند تا حسرت سفره های رنگین بر دلشان نماند و تا وسعت خانه هایشان همین اندازه نماند .
می بینم که چگونه ثروتمندان برای تزویر هزاران هزار ، خرج می کنند تا تحسین شوند حال آنکه همسایه هایشان همان شب از گرسنگی خواب نمی روند . می بینم که چگونه در مراسم ها غذاهایی رنگین شکم عده ای اندک و خاص را سیر می کند اما دختری به علت فقر پدرش ، دریغ از یک جهیزیه ی ساده و شرمنده از مردم و گاه مردم نیز چه … می بینم کودکی داغ بی پدری می کشد دریغ از یک دست نوازش بر سرش و گاه حتی دیگران با تحقیر بی پدری اش دردی عمیق بر کوه غمش می افزایند . می بینم که چگونه عده ای صاحب قدرت برای حفظ خود دیگران را کوچک می کنند و هرچه بد است تقدیم رقیب خویش می کنند تا بلکه با ضرر حریف خود را بالا ببرند . می بینم که چگونه عده ای بالا دست ، دست درازی می کنند و آنچه حق دیگران است را حق خود می کنند و غافل از این که فردا چه خواهد شد .
آنقدر می بینم و دلم می شکند که به پیر خرد می گویم بس است رهایم کن بازگردم که دیگر امانم بریده . او بلند بلند می خندد و می گوید امان از دل نازک تو و مرا به همان خانه می برد و ناگهان ناپدید می گردد و گویی همه ی اینها یک خواب بود که چه آسان گذشت .
اما کاش برای آنان که رنج و اندوه دارند نیز این چنین آسان می گذشت . باز به یاد می آورم صحنه ها را و باز دلم می گیرد که چه آسان دیگران همین حالا کنار گوش ما در سختی قرار دارند و ما به جای همبستگی برای حل مشکلات آنها ، فقط به جان هم می افتیم و بر سر مسائل بیهوده به آبروی یکدیگر چنگ می زنیم . آیا این بحث ها و جدال ها و حلوا حلوا ها و فردا ها برای آن پدر کارگری که با حقوق ششصد هزار تومان باید برای کودک مبتلا به ام اس خود داروی یک میلیون تومان بخرد هیچ فایده ای دارد ؟
نویسنده:سرو
وای من احساسی شدم
به خدا نگین قلبم مثه گنجیشکه
یهویی دیدین از غم ترکید
120میلیون تومان میره تو پاچتون (بابت دیه)