چغارت؛ بافق را بچه پولدار کرده است؟
“بچه پولدارها، قدر پول خود را نمی دانند.” “در اقتصاد متکی به منابع زیرزمینی، هیچ نیازی به شناسایی، جذب و فعالیت نخبگان احساس نخواهد شد.”اینها بخشی از سخنان هفته قبل آیت الله خامنه ای است که به طرز عجیبی با وضع بافق، همخوانی دارد.
پرسش من در این مقال این است که آیا معدن آهن چغارت در 40 سال گذشته، ما را به بچه پولداری تبدیل کرده که قدر ثروت و پول خود را ندانسته ایم و با گشاده دستی در خام فروشی، کار خودمان را به جایی رسانده ایم که الان حسرت رشد و توسعه همسایگانمان را می خوریم؟
معدن سنگ آهن چغارت، چهره فقیرانه بافق را دگرگون کرد. در دل کویر که هیچ نشانی از سخاوت آسمان در باریدن و هیچ نشانی از باروری زمین در رویاندن و ایجاد درآمد برای مردم نبود، کشف و استخراج معدن، به مثابه پیدا کردن یک گنج باارزش بود. در حالیکه در اوایل دهه 40 خورشیدی شغل پایداری در بافق نبود، در دهه 50 از اطراف و اکناف ایران نیروی کار به این شهر سرازیر شد. بوی پول به مشام همه رسیده بود. صدها کارگر و تکنسین و مهندس از استان یزد و سایر استانها و حتی چند کشور مختلف به بافق آمدند و ساکن شدند. شهرکی هم برای زیست و زندگی آنان ساخته شد. کم کم چغارت، ما را بچه پولدار کرد. بچه هایی که قدر ثروت خود را ندانستند.
با اتکا به این پول بادآورده، حالا دیگر کسی حاضر نیست کاری سخت اما خلاقانه انجام دهد. آرزوی پسرها این است که کارگر و کارمند و نگهبان شرکت سنگ آهن شوند و همین راحت طلبی، داد معلمان و دبیرانشان را درآورده است.
دبیری می گفت: وقتی سر کلاس از بی رغبتی دانش آموزان به درس عصبانی شده بودم و از ارزش علم و عالم برایشان سخن ها گفتم، یکی بلند شد و گفت: آقا شما با کسوت معلمی تان چند حقوق می گیرید و وقتی مبلغ حقوقم را بازگو کردم، گفت: کسی را می شناسم (و نام هم برد) که در شرکت سنگ آهن پنج برابر مبلغ حقوق من، دستمزد می گرفت.
من کارگاه نجاریی را می شناسم که کارگرانش به هوس پول راحت و نسبتاً زیاد سنگ آهن، کار در نجاری را رها کرده اند. حالا وضع بافق به آنجا رسیده که کارگر ساختمانی در آن کمیاب است.
چغارت، بچه پولدارهایش را بدعادت کرده است. شهردار بافق می گوید: پیمانکاران بافقی کاری را که در شهرهای دیگر مثلاً 15 روزه تحویل می دهند در اینجا 45 روزه تمام می کنند. چغارت، 40 سال بچه پولدارهایش را از اندیشیدن به صنایع جوار معدنی دور ساخت. چهل سال سنگ آهن را خام خام به سرزمین همسایه ی پرمدعا و پرفیس و افاده امان روانه کردیم و یکبار از خود نپرسیدیم از پس این روزهای خوش، چه می خواهیم بکنیم؟ حالا آنها صاحب ذوب آهن و فولاد شده اند و ما همچنان تکه سنگمان را بدست گرفته و خروار خروار ناز می کشیم و ادا می خریم.
چغارت، یا نخبگان ما را رماند یا نخبگی را از ما گرفت. چغارت با همه سخاوتش و با همه گشاده دستیش و با همه دارائیهایی که به ما بخشید، به علت ندانم کاری و آسان خوری و راحت خواهی فرزندان بافق، موفق نشد توسعه و پیشرفت را به بچه های این شهر بچشاند. چغارت، ما را بچه پولدار کرد. بچه ای که آتش در خرمن ثروت خویش کشید.
سلام آقای پور فلاح ضمن تشکر از مقاله تان با نظر شما صد در صد مخالفم تحلیل شما اشتباه است مبنای فکری شما را نمی دانم بر چه اساسی است .اگر به چشم اندازی که در گذشته برای بافق دیده شده بود را اگر اجرا کرده بودند الانه این وضع ما نبود منطقه آزاد تجاری رفت سیرجان ،بندر خشک را بردند مهریز،گاز بردن شهر ها بد ن پتانسیل،جاده نکشیدند، از شما بعید بود با این تجربه این مطلب را بنویسید الان اردکان کارخانه فولاد و گندله و کنستانتره نداره آیا کارخانه ای دیگری دارد به جز شیشه که آن هم……اتیش میگیرم این استنباط ها را می خوانم معدن فرصتی بود
که فدای زیاده خواهی ها و خود نگری ها و جناح بازیها شد که در دوره هر کس تکه ای را بر گرفتند و رفتند .ای خدا با چه زبانی بگیم بابا الانه بافق به خاطر مافیا فولاد ،منطقه گرایی،انگ زدن به مردم بیش از حد خوب بافق هست .بودجه مملکت را به خاطر خودشان هدر می دهند تعمیرات لکوموتیو را می برن تعرض به حریم شهر می کنند ،ریل راه آهن را جا به جا می کنند ،بودجه به شهر نمیدن ،
آخ خدا خسته شدم فقط غرر فقط یاد آوری گذشته فقط قصه درخت خرما ،خود را مقصر دانتستن ،
خدا تو را به حق خودت ،خودت کمکمون کن دیگه خسته شدیم چقدر ببینیم و بشنویم و نتوانیم کاری کنیم
خدایا خدایا خدایا برگ آخرت را رو کن