حکم کارگران بازداشتی شرکت سنگ آهن مرکزی بافق صادر شد

دسته: عمومی
۴ دیدگاه
دوشنبه - 17 خرداد 1395

خبرهای رسیده به «بافق فردا» حاکی از آن است که روز گذشته حکم کارگران بازداشتی شرکت سنگ آهن مرکزی بافق در ماجرای واگذاری این شرکت به بخش خصوصی صادر شده است.

این خبر می افزاید در این حکم شلاق و زندان تعلیقی وجود دارد.

این خبر تکمیل می شود


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۸۲
برچسب ها:
دیدگاه ها
حسن این نظر توسط مدیر ارسال شده است. دوشنبه 17 خرداد 1395 - 12:48 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

والا هیچ کاری نکردن… ن خصوصی رو لغو کردن ن چیز دیگه ایی… الانم که واگذار کردن…. بعدش کتکم میخوان بزنن؟؟؟؟؟ یا ابوالفضل.. خدا رحم کنه

سید امین رضوی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 18 خرداد 1395 - 9:03 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

مقام معظم رهبری، حضرت آیه الله خامنه ای

خوش آنکه، سایه صفت، محو آفتاب شویم / که سخت، نامه سیاهیم و عفوها اینجاست

بخشیدن ، بزرگترین موهبت الهی به تفکر و اراده ی یک انسان است و خوشبختانه، آنچه را که در تفکر و اراده ی حضرتعالی سراغ داریم، سراسر، موهبت الهی است.
در شهر کویری بافق، معادن بسیاری وجود دارد که مردمان صادق و مسلمان این سرزمین، سختکوشانه، دستان اراده ی خود را در استخراج این مواد معدنی ارزشمند، آهن وار، به جنگ با سنگ و صخره می برند تا نانی به غایت حلال، برای خانواده ی خود درآورند و بهره ای فراوان برای میهن اسلامیشان.
مردمانی که دردوران جنگ، ازاهدای جوانان غیور خود به جبهه و شهادت، دریغ نکردند و دردوران سازندگی ، بسیجی وار به ساختن سرزمین خود پرداختند و در دوران تحریم و اقتصاد مقاومتی، گوش به فرمان مقام معظم رهبری، قناعت و مقاومت را سرلوحه زندگی اقتصادی شان قرار دادند، در تمام مراحل نشان داده اند که سرباز ولایتند.
اعتصابات دوگانه شرکت سنگ آهن مرکزی، در سال 93 تنها حرکتی از مردم منطقه بشمار می رود که کارد اجحاف حق، بر استخوان دیدند و آنگاه بود که هر چه گفتند ، به کار نیامد و به دنبال خصوصی کردن برخی معادن اطراف و شرایط بد حاکم بر آنها، از آینده شغلی خود و خانواده هایشان ، ترسیدند و با اعتصاب آرام و متین صنفی، خواستار احقاق حق از دست رفته شدند.
این اعتصابات به حدی در سکوت و آرامش برگزار شد که بسیاری از معاندان قسم خورده نظام که خواستند از آن بهره برداری سیاسی کنند، با فهم و درایت کارگران، دست خالی برگشتند. در این بین، همانگونه که همواره در این موارد اتفاق می افتد، بوجود آمدن برخی سوء تفاهمات صنفی بود که حضور برخی کارگران زحمتکش که هم بیشتر از دیگران، خون دل می خوردند و هم بیشتر به چشم می آمدند، در اعتصابات، به سمت و سوی خاصی کشیده شد و برچسب ” اخلال نظم و آرامش و آسایش عمومی” به اقدام کاملا صنفی ایشان خورد. برچسبی که به شهادت بیش از پنجهزار کارگر این شرکت، به هیچ روی، به این جوانان زحمتکش، که دل در گرو آبادانی این منطقه داشته و دارند، و گذشته ی آنها حکایت از دلسوزی برای مردمان سرزمینشان می کند، نمی چسبد. اما خدا نیاورد آنروز را که بیگناه هستی اما شواهد، علیه تست.
اینجانب، به عنوان عضوی کوچک از جامعه ی کارگری بافق، بر خود واجب دانستم، پیش از آنکه اقدامی انجام شود، از حضرت عالی، که مرهم دردهای خسته ی مردمان کشورم هستید، عاجزانه درخواست کنم از موهبتهای خدادادی که در افکار و رفتار شما، بسیارسراغ داریم و بارها دیده ایم، بهره جویید و قلم عفو بر اتهاماتی که به ناروا، به همکاران صادق و زحمتکش ما، وارد شده، و پیرو آن، احکامی که صادر شده است، بکشید تا همه ی دنیا، قدرت اعجاز کلمه ی زیبای “بخشش” را در حق حقداران آن، ببینند، چرا که به حق، این کارگران با اغتشاش و اخلال نظم و آرامش عمومی، بیگانه اند و جز در راه احقاق حق همین مردم که همداستان و همشهریان آنهایند، قدمی برنداشته اند. ما، باور داریم که شما خالقید، خالق شادی و نشاط، چرا که دستان بخشنده، شادی خلق می کنند.
سید امین رضوی

الف- برزگری بافقی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. سه‌شنبه 18 خرداد 1395 - 2:35 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

جناب آقای رضوی
باسلام واحترام
نوشته شماراخواندم وقبل از آن نظر ودیدگاه شما را در نوشته آقای قاسمزاده در حافظه داشتم و عین آنرا مجدددر این قسمت می آورم
شما در صورت امکان از ارتباط این دو دیدگاه برایمان بگوئید.
سید امین رضوی says:
اردیبهشت ۲۶, ۱۳۹۵ at ۹:۵۲ ب.ظ

با احترامی که برای آقای قاسم زاده، برخلاف اختلافات شدید فکری بین من و ایشان، قائلم، تنها چیزی که از این نوشته دستگیرم شد، این است که در کشوری زندگی می کنم با حاکمانی به غایت دزد و مال مردم خوار، مسئولان و مدیرانی که از مدیریت و مسئولیت، تنها بیت المال بالا کشیدنش را بلدند و با سرهم بندی قوانین اقتصادی، می خواهند کارت های اعتباری بانکهایشان را پرپولتر کنند، مدیران بومی که همشهری گری و عرق وطن و شهر خود را به ثمن بخسمی می فروشند و با امتیازی و خانه ای در شهری دیگر و یا ماشین شاسی بلندی، تعویض می کنند و چشمشان را بر روی آینده همسایگان و همشهریان و فرزندان آنها و برادر و خواهر و دایی و عمه و …. می بندند و سراسر، آکنده از شهوت پول پرستی اند، مدیران بالادستی ای که به مدیران پایین دستی خود به دلیل خوردن حق بیت المال پاداش داده و ارتقای شغلی می دهند، شهرستانهایی که همجوار هستند اما مردمانش، مانندگرگان گرسنه به یکدیگر می نگرند و مسئولان شهر مذکور، در خوردن حق شهرستان های دیگر، اندکی صبر ندارند، نویسندگانی را شاهدیم که قلم و تفکر و ادبیاتشان را به پستی و پولی و وامی و تعریفی و … می فروشند و سگانی هستند که برای مدیران دزد و مسئولان حق خوار و حاکمان خواب این کشور، دم تکان می دهند و البته در این بین هستند افراد معدودی که همانند قهرمانان، خواب را بر این افراد ظالم و دزد، آشفته کرده اند، آکنده از شعور و فهم و سواد و تخصص، غمخور و دلسوز حق مردم، کسانی که بخاطر حق مردم، زندانی هم شده اند، بر دوش مردم سوار هم شده اند و هیچ کس در دلسوزبودنشان شکی ندارد، آنهایی که خداوند شاهد است که اندکی منافعفردی برای خودنخواسته اند، همه زندگیشان در برملا کردن واقعیت و چهره واقعی دزدان حاکم و مدیران وقت، گذشته و نویسندگانی که به حمایت از این قشر فهیم، قهرمان و مردمدار ، عیارسنجی دیگران را بدور از هر گونه اغراضی برعهده دارند…… کاش، پستها و حزبها و منافع را بدون هیچ واهمه ای می شد بر روی زمین گذاشت و از هر صنفی، که در نوشته آقای قاسمزاده عیار شده است، را کنار آنها گذاشت و آنها را در برداشتن آنها آزاد گذاشت: خواهیم دید، چه کسی عیارش بالاتر است…. ضرب المثلی به ذهنم تداعی می شود: آب و شناگری که آنرا نمی بیند….

    سید امین رضوی این نظر توسط مدیر ارسال شده است. چهارشنبه 19 خرداد 1395 - 8:58 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

    اقای برزگری گرامی
    آنچه که بنده ذیل نوشته ی آقای قاسمزاده نوشته بودم، کنایتی بود بر نوشته شان، که نمیدانم آیا کنایت را درنیافتید یا خود را به درنیافتن زده اید…. گفته بودم بر اساس “آنچه که نویسنده نوشته بود”، این برداشت می شود که در چنین سرزمینی زندگی می کنیم. یعنی هر خواننده ای این را برداشت می کند، نه اینکه آنچه که در نظر بنده آمده بود، قطع به یقین تایید می شود، بلکه صرفا آنچه نوشتم برداشت هر کسی است از نوشته عیارسنجی آقای قاسمزاده که بجز قهرمانان طلایی خود، مابقی را به عیار، بدلی سنجیده بود.
    دوما، مطمئناً نوشتن نامه به رهبری، تنها راه برای رفع احکام صادره است. بعید می دانم، بر اساس آنچه که در پرونده کارگران طلا رفت، این احکام ، در دادگاه تجدید نظر تغییر کند، بلکه تنها راهش، عفو رهبری است که در مورد کارگران طلای آق دره (اگر اشتباه نکنم به همین نام است) نیز مورد عفو رهبری قرار گرفتند. به همین دلیل، خواستم راهی را نشان دهم که زودتر از همه راه ها به نتیجه برسد. در ضمن، قطعا می دانید، دعواهای خانگی، در هنگام حمله ی دشمنان خارج خانه، از نادانی است اگر ادامه یابد.
    سوماً نمی دانم، چرا بین این دو نوشته، دنبال ارتباط هستید. آیا، انتظار داشتید در نوشتن نامه به رهبری، عیار سنجی آقای قاسمزاده را ملاک کنم؟ نوشتن این نامه ، از طرف بنده، نشان دادن راهی بود برای آنانکه نشسته اند و انتظار دارند مثلاً برخی که از این اعتصابات، تنوری برای خود داغ کردند و به نان و نوایی رسیدند،و خود هیزم آتش این اتفاق و نفاق بوده اند، بپاخیزند و تکانی بخورند…!!!! حاشا و کلا، اگر صدا از کلوخ بلند شود، از برخی که تا دیروز، خودشان یک پای اعتصابات بودند اما اکنون در گوشه ای می خزند تا مبادا، باد این احکام، آنها را نیز بگیرد. بنابراین، بهترین راه را بر این دیدم، تا با عفو رهبری، اگر میسر شود، به بسیاری از نفاق ها و تفرقه ها، پایان دهم… مطمئن باشید عیار سنجی افراد، مجددا بر اساس این احکام، شروع می شود و بازهم تخم نفاق، پراکنده خواهد شد، اما اگر عفو رهبری را بتوان جذب کرد، همگی، شادمان از برطرف شدن مشکل، در مسابقات عیارسنجی نویسندگانی چون آقای قاسمزاده که منتظر چنین اتفاقاتی هستند تا عیاری بسنجند، حضور بهم نخواهند رسانید. حقدار بودن و نبودن احکام، امری است علی حده که در صلاحیت دانش امثال بنده نیست. گو اینکه در این عصر، بارها شاهد بوده ایم که : گنه تو بی گناهی، بی گنه غرق گناهم….. به واقع می توان گفت به قول نویسنده کتاب” آری چنین بود برادر”: تاریخ، عبارت است از جنگ بین کسانی که همدیگر را نمی شناسند اما با هم می جنگند، برای کسانی که همدیگر را می شناسند اما با هم نمی جنگند.
    و جالب اینکه پیروزی برای آنهاست که با هم نمی جنگند و شکست از آن کسانی است که با هم می جنگند. در این اعصتابات نیز، پیروزی از آن گردانندگان بوده ( به طور قطع و البته نمی دانیم چه کسانی بودند) و شکست از آن همین افراد که اکنون باید چوبش را بخورند. این همیشه بوده است و کسی منکر آن نیست. حق، آن است که گردانندگان اصلی، پاسخگوی مردم باشند. کسانی که با غرض ورزی های شخصی خود، حقوق مردم را منحرف کردند و خواسته های مردم را به تغییر مدیرعامل تقلیل دادند، کسانی که در شرایط بازار مناسب سنگ، میلیاردها زیان وارد کردند، آیا بازی با احساسات کارگران، برای اغراض شخصی، گناه بزرگتری است یا اخلال در نظم و پناه دادن به چند کارگر معترض؟ چگونه است که بازیگردانان این رویداد، پیروزند و مغرور و صد البته اکنون ساکت؟!!! ما مردم، همیشه چوب احساساتمان را می خوریم..

You cannot copy content of this page