قصه وکالت

دسته: عمومی
بدون دیدگاه
دوشنبه - 7 اسفند 1402

 

 

قصه وکالت قصه ای با ماهیت تلخ و شیرین است

تلخ از بابت رنج و زحمتی که بی حاصل میماند

شیرین از بابت رنج و زحمتی که نتایجی قابل توجه به بار می آورد

مبادا رفیق نیمه راه باشید!

بمانید تا پایان قصه ام!

 

نخست دانشجو میشوی

هر دانشجوی رشته حقوق، انسانیست با شخصیت منحصر به فرد

یکی دختر است و پر ناز و لطافت

دیگری پسر است و صاحب اندکی سرسختیِ بیشتر

یکی دختر است و ناآشنا به جنایات روز

دیگری پسری است که شوکه میشود از بار قضاوتی که میخواهد در آینده به عهده بگیرد

هرکس از هر نقطه این ایران زمین، دانشجوی رشته مقدس حقوق میشود

لذا هرکس با هر شخصیتی که دارد در یک دنیای واحد قرار میگیرد

خمیرمایه ها دستخوش تغییر میشود

چه شبها که خوابت نمیبرد از بابت مبحث قتل عمدی که امروز استاد تدریس نمود

چه مباحث گزنده ای و خشنی دارد این حقوق!

دلم نمی آید همه را نام ببرم و قلبتان را آکنده از درد نمایم!

بگذریم!

در سالهای دانشجویی و گذراندن دروس دانشگاهی بسی زحمت کشیده و چه مهره های گردن که ساییده میشود!

به اخذ مدرک کارشناسی در رشته حقوق نائل می آیی!

به لفظ عام، لیسانس حقوق میگیری

و اکنون مجال و فرصت برای شرکت در آزمون های مختلف حقوقی اعم از وکالت و قضاوت و سردفتری برایت فراهم میشود

تلاش بیش از پیش لازم است!

میکوشی!

نه به قدر توان، بلکه بیشتر از حد توان!

پروردگار عالم تورا مورد رحمت قرار داده و با قبولی در آزمون دلخواهت شادی و شعف وصف ناشدنی را بر قلب و روحت روانه میسازد!

تو وکیل میشوی!

نخست کارآموز حرفه مقدس وکالت میشوی

پس از گذراندن دوره کارآموزی و انجام تکالیف سخت آن، نوبت به گذراندن آزمون های سخت تر شفاهی و کتبی برای کسب پروانه پایه یک میرسد!

میگذرانی!

موفق میشوی!

با یاد نمودن سوگندی با تکیه بر شرف و وجدان، پروانه وکالت پایه یک را به تو اعطا مینمایند.

قلبت مسرور است اکنون!

گاهی حتی نمیتوانی خویشتن داری کنی و بی محابا میخندی و گام هایت بر روی این زمین پر رمز و راز، شکل رقص به خودشان میگیرند.

وکالت را بصورت حرفه ای آغاز مینمایی!

چه توانی!

چه شعفی!

چه پشتکاری!

چه نیرویی!

چه دانشی!

و هزاران چه های دیگر!

جملگی را به کار میبندی

در جلسات مشاوره حقوقی ات تلاش مینمایی حق را از باطل تشخیص دهی و چنانچه موکلت را صاحب حق تشخیص دادی با وجدانی آسوده برایش آغاز به کار میکنی!

موفقیت موکلت آرزویت میشود!

نه تنها از دانش و فن وکالتی که بلدی، بلکه از خودت هم مایه میگذاری!

برنده میشوی!

گاهی تاب این شیرینیِ پیروزی از میزان تحمل تو دور است!

و گاه میبازی!

بر باد میرود!

تلاشت!

امیدت!

حقی که موکلت را مستحقش میدانستی!

چه تلخ شد!

خستگی اش در تنت، در روحت میماسد!

خجالت میکشی برای باری دیگر از دستانت تقاضای نگارش لایحه نمایی

سختت میشود که باری دیگر از پاهایت، گام نهادن در دادگستری را طلب نمایی

باید کمی منت زبانت را هم بکشی که باری دیگر برایت به نیکی سخنوری کند

تمام تلاشت را برای قانع کردن ذهنت باید بکار گیری!

ذهن تو

مغز متفکر تو

همواره اصلی ترین رکن رکین شغل وکالت است!

همه را باری دیگر قانع میکنی

و پرونده ای جدید را آغاز مینمایی

بازهم با شکست مواجه میشوی

باز پیروز میشوی

باز میبازی

باز پیروز میشوی

باز میبازی

گمان میکنی که دچار یک چرخه تکراری شده ای!

همه وقت شرمنده خودت میشوی!

شرمنده خودت میشوی که موکل قَدرَت را نمیداند

شرمنده خودت میشوی که قاضی حرفت را نمیفهمد

شرمنده خودت میشوی که منشی، بایگان، مدیر دفتر یک شعبه و حتی سربازهای دم در ورودی یک دادگستری به شأن و منزلتت احترام نمیگذراند

و قلبت!

شرمنده تمام عیار قلبت میشوی!

قلب توست که همه ناملایمتی ها را به دوش میکشد

قلب توست که باید لحظه ای وکیل باشد،

لحظه ای فرزند،

لحظه ای همسر،

لحظه ای مادر،

لحظه ای پدر،

لحظه ای خواهر،

لحظه ای برادر

و تمام لحظات باید انسان باشد

انسانی بی عیب و نقص!

باید توان ارائه هزاران پاسخ در لحظه را داشته باشی

موکل غریبه ایست که به موجب عقد وکالت و اخذ مبلغی که اصلا قابل قیاس با زحمتت نیست تو را در ابتدا امین خود دانسته و به مرور با تو چون بیگانه ای سنگدل رفتار میکند!

درحالیکه تو برایش از خودت مایه گذاشته ای!

خودم را التیام میبخشم با نام خداوند!

که پروردگار عالم هم خود را “هو الوکیل” معرفی مینماید.

خدایا تو مرا میفهمی نه؟

پس برایم کافیست!

شکر.

حسین طالعی بافقی


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۹۲
برچسب ها:

You cannot copy content of this page