دال دوست داشتن یا عین عاشقی

دسته: کتاب , مقالات
بدون دیدگاه
شنبه - 2 دی 1402

در حالی که روی مبل لم داده بودم و داشتم در عالم هپروت سیر می کردم نگاهم به ردیف کتاب هایی که روی طاقچه بود افتاد

کتاب “دال دوست داشتن” از حسین وحدانی به چشمم خورد، همانی که با هزار هواوهوس خریده بودم

وهنوز فرصتی پیش نیامده بود بروم سراغش.

کتاب “عین عاشقی را از همین نویسنده قبلا خوانده بودم ولی دال دوست داشتن با اندکی تاخیر به دستم

رسیده بود

گفتم : خب حالا وقتشه

کتاب را بازکردم و با مقدمه ای از نویسنده شروع کردم

کتاب روایت هایی از زندگی بود که نویسنده با بیانی زیبا با خوانندگانش در میان گذاشته بود، بعضی را خیلی

دوست داشتم همان حرف هایی بود که همه پیش خودمان داریم ، بهش فکر می کنیم ولی بلد نیستیم بنویسیم

آن قدر لحن وحدانی در بیان، ساده بود که ظرف یک ساعت ونیم تقریبا تمام کتاب را خواندم زبان بیانش در

دال دوست داشتن صمیمانه تر بود، بهتر از عین عاشقی می فهمیدمش

عین عاشقی هم ساده بود ولی جاهایی سخت می شد طوری که بر می گشتم وبعضی جمله ها را از سر

می خواندم :

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

آشنایی، دال دوست داشتن را معرفی کرد ومن به هوای خریدن رفتم کتابفروشی ولی از حسین وحدانی تنها

کتاب “عین عاشقی” موجود بود

شاید بهتر این بود که کتاب دال دوست داشتن را اول می خواندم ولی به راستی کدامیک بهتر است دوست داشتن

یا عاشق بودن ؟

یعنی این که فقط دوست داشته باشیم، آن را مزه مزه کنیم ، هر روز برویم سراغش ، ارتباطی ساده را تجربه

کنیم حالا اگر روزی هم نرفتیم غصه اش را نخوریم وبی تابش نشویم ، هم داشته باشیم وهم نداشته باشیمش یا

اگر زمانی از دستش دادیم خیلی لطمه نخوریم

یا این درست است که دوست بداریم و هر روز این دوستی را بیشتر وبیشتر کنیم تا روزی برسد که بی تابش

شویم ما تمنا کنیم و او دوری کند ، ما نیاز کنیم و او ناز کند آن وقت از فرط شوق وصال حاضر باشیم جانمان را

هم بدهیم، حاضر باشیم یک عمر اشک بریزیم تا دمی به ما نگاه کند، آن قدر برویم تا از وجودمان چیزی باقی

نماند

بشویم مصداق این شعرکه: توهستی من شدی از آنی همه من من نیست شدم در تو از آنم همه تو

نمی دانم شاید اشتباه کردم که از عین عاشقی شروع کردم وبه دال دوست داشتن ختم ولی یک چیز را خیلی

خوب می دانم:

اگر با دوست داشتن حالت خوب است با عاشقی اصلا دراین دنیا نیستی که ببینی حالت خوب است یا بد

عمرت در تمنای وصال صرف می شود ودست آخر درد فراق تو را می کشد شاید بهتر بود همه ی عمر با همان

دوست داشتن می ساختی و هرگز عاشق نمی شدی

و حالا من هردو کتاب را خوانده ام و تجربه کرده ام.

کتاب های حسین وحدانی با طرحی به رنگ خون جاری هنوز هم در آخر ردیف کتاب هادر طاقچه ی بالای سر

مبل هایی که هرروز را ساعتی روی آن استراحت می کنم قرار دارند ،دال دوست داشتن یکی مانده به آخر و عین

عاشقی آخرین کتاب، که هر بار رد می شوم چشمم به آن می افتد وعینش ” مرا با خود می برد

نویسنده : اعظم زعیمیان


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۷۱
برچسب ها:

You cannot copy content of this page