قربون قد یما
قدیمایه کاپشن می خریدیم ; وقتی که داشت پاره می شد تازه اندازمون شده بود
بطری های شیشه ای شیر سر های آلومینیومی داشت . یکی از آرزوهامون ! باز کردن در اونها و لیس زدن خامه ای بود که روی سر شیشه و شیر بسته بود .
از بس با سر آستینامون بینی مون رو پاک کرده بودیم ، عین تخته سفت بود !
اشکنه کشک و آب دوغ خیار توی تابستون یعنی فست فود واقعی .
یه لاستیک کهنه دوچرخه و یک تکه چوب ، تمام روزمون رو پر از شادی و شور و نشاط می کرد .
سنگ های چخماق ;همون سنگ هایی که وقتی دو تاشون رو پیدا می کردیم ، می رفتیم یه جای تاریک و با زدن اونها به هم و دیدن جرقه هاش لذت می بردیم .
مرکب و لیقه و قلم خوش نویسی ، چه آداب و دنگ و فنگی هم داشت تراشیدن قلم نی و نوشتن ای سرمشق « ادب ، آداب دارد
وای کاش می شد
، مثل اون قدیما کفشهامون رو لنگ به لنگ بپوشیم تا ببینیم هنوز کسی حواسش به ما هست یا نه
به قلم : عباس خواجه مبارکه
با وجود احترامی که برای آقای عباس خواجه ای قائل هستم.
جناب ابراهیمی بنده مطلبی درباره ی زنان تن فروش برای سایت ارسال کردم و در مورد این مووضع هشدار دادم.شاید در بافق به صورت آنچه در شهرهای بزرگ رایج است این معضل دیده نشود ولی زنگ خر آن به صد در آمده است.ولی شما این مطلب را منتشر نکردید.دلیل آن چه بود؟آیا فکر نمی کنید مطلب بنده می توانست مفید واقع شود؟در ضمن من با استناد به آمار مسئولین این مطلب را نوشته بودم ومنابع آن را نیز ذکر کرده بودم.