وقتی علی دل رو به دریا میزد…
وقتی ما بچه های بافق اعزام شدیم تو خط مقدم با بچه هایی که از شیراز اومده بودند هم خط شده بودیم شب در منطقه عملیات یک رود قرار داشت اون شب علاوه بر بچه های بافق خیلی از بچه های شیراز شهید شده بودند اجساد پاکشون افتاده بود تو این رود و متاسفانه این رود در نهایت به جایی میرسید که دست بعثی ها بود با این شرایط معلوم نبود چه بر سر پیکر شهدا بیاد …
دیدم علی (شهید علی مهدیزاده بافقی)یک طناب برداشته و میخواد بپره تو رود دویدم سمتش گفتم علی چیکار میکنی؟ خانواده ات منتظرت هستنا هرکار کردم راضی نمی شد همیشه جواب میداد چه بافقی چه شیرازی چه من چه دیگری اینا هر کدوم مادراشون منتظرشون تو خونه ها نشستن لا اقد راضی به برگشتن پیکر پسراشون هستند خیلی گناه داره مفقود الاثر بشن
دل و به دریا میزد و غیرت بافقی او گل میکرد میپرید تو رود پیکر بچه ها رو با طناب به هم میبست و با سختی اون ها رو از وسط رود میاورد تو خشکی …!
القصه داش علی ما خیلی مرد بود خیلی اهل دل و با صفا بود…
شـــادی روح
شـــهـــدا صـــلـــوات
منبع:وبلاگ شهدا شرمنده ایم
فقط می تونم بگم کجایند مردان بی ادعا خدایش رحمت کنه