پای درد و دل آزاده بافقی

دسته: عمومی
بدون دیدگاه
شنبه - 27 مرداد 1397
پای درد و دل آزاده بافقی

بمناسبت سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن اسلامی و بزرگداشت مقام آزادگان کشور بویژه شهرستان بافق و همچنین زنده نگه داشتن خاطرات آنان در دوران ۸ سال جنگ تحمیلی به سراغ یکی از آزادگان روستای مبارکه که بیش از ۵ سال از بهترین دوران زندگیش را در اسارت رژیم بعث عراق بوده است رفتیم.

بمناسبت سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن اسلامی و بزرگداشت مقام آزادگان کشور بویژه شهرستان بافق و همچنین زنده نگه داشتن خاطرات آنان در دوران ۸ سال جنگ تحمیلی به سراغ یکی از آزادگان روستای مبارکه که بیش از ۵ سال از بهترین دوران زندگیش را در اسارت رژیم بعث عراق بوده است رفتیم.

در ابتدا ضمن تقدیر از وقتی که در اختیارمان گذاشته است از وی خواستیم تا خودش را معرفی کند.

اکبر شفیعی مبارکه متولد سال ۱۳۴۶ در سال ۱۳۶۱ وارد پایگاه شهید چمران شدم و به پیروی از پیام رهبر معظم انقلاب که فرمودند” جبهه ها را خالی نگذارید” در سال ۱۳۶۳ به جبهه اعزام شده و پس از یک بار مرخصی در عملیات بدر و در تاریخ ۲۳/۱۲/۶۳ اسیر شدم.

وی عنوان کرد: یادم هست زمانی که قصد رفتن به جبهه را کردم همراه با شهید جواد قانعی پس از اقامه نماز ظهر کتابها را داخل مدرسه گذاشته و مخفیانه به جبهه رفتیم.

شفیعی در حالی که لبخندی به لب داشت بیان کرد:از آنجا با خانواده تماس گرفته و اعلام کردیم که در جبهه حضور داریم.

آزاده سرافراز بافقی با بیان اینکه در گردان امام علی(ع) گروهان ذوالفقار کمک آرپیچی بوده است گفت: منطقه ای که عملیات بدر در آن انجام شد به مسافت ۴۰ کیلومتر باتلاق و آب بود‌‌.

وی با اشاره به اینکه در عملیات بدر نیروی ویژه الغدیر گردان حزب الله نیروهای خراسان و اصفهان برای منهدم کردن پل دجله به کمک یزدیها آمده بودند تصریح کرد:عراق ساعت ۴ صبح در آبراهها آتش می ریخت و با قایق تردد می کرد آبراهها که بسته شد از هوا و زمین بر روی رزمندگان آتش ریخته شد در آن عملیات ایران تلفات زیادی داد.

شفیعی افزود:از گردان و نیروهای حاضر در آن عملیات فقط ۱۶۰ نفر زنده ماندند که تعداد زیادی از آنان نیز مجروح بودند عراقیها محاصره را تنگتر کرده که دیگر راهی برای نجات نبود.

وی با اشاره به نام همرزمش حبیب تفکری عنوان کرد:برای نجات جانش او را به داخل چاله که در خاکریز کنده شده بود هدایت کردم یادم هست در همان لحظات تیری به پای شهید مجید فتوحی اصابت کرد.

آزاده جنگ تحمیلی با بیان اینکه لجن باتلاق بر اثر ریختن آتش و خمپاره تمام صورت من و حبیب تفکری را پوشانده بود خاطر نشان کرد:زمان اسارت عراقی ها فکر می کردند سودانی هستیم و شاید برای اینکه صورتمان با لجن پوشیده شده بود ما را نشناختند و جان سالم بدر بردیم.

شفیعی گفت:تا سلول بغداد پذیرایی فقط سیلی، لگد و آب دهان بود.
سلول بغداد اتاقی به متراژ ۴ در ۵ با صد و شصت نفر اسیر که تعداد زیادی از آنان مجروح بودند شب اگر چرت می زدی به دلیل کم بودن وسعت اتاق بر روی مجروحین می افتادی و باید تا صبح بیدار باشی.
داخل کتری آب نیز می بایست دستشویی کنیم وضعیت فجیعی را پشت سر گذاشتیم.

وی ادامه داد: زمانی که به اردوگاه اعزام شدیم وضعیت بهتر گشت دو روز بعد از اسارت نیز مصاحبه ترتیب داده شد تا خانواده بداند که زنده هستیم.

شفیعی با اعلام اسامی ۱۲ نفر از همرزمانش از جمله جواد حمیدی، رضا درندی، علی فتوحی، جاوید و مجید فتوحی، علیرضا زمانی، علیرضا سالاری و حبیب تفکری تصریح کرد:شهید حسین کوشکی داخل آب افتاد و بعدها از روی اثر گزیدگی پشه سالک روی گونه اش و شهید زارع پور را از روی دندان طلایش شناسایی کردیم.

وی افزود:سردار نجاتعلی طالعی، روح الله میرغنی زاده و جواد قانعی که بسیار انسان ساده زیستی بود را خوب به یاد دارم شهید قانعی یک لباس بیشتر نداشت اگر صبحانه اش اضافه بود ظهر و شب سهمیه غذا نمی گرفت. او داخل قایق فرماندهی گفت مطمئنم به شهید منصور بنی اسدیان خواهیم پیوست همیشه از او سوال می کردم
چطور شهید می شویم می گفت بعدا خواهم گفت.

فرماندهان گردان امام علی و محمد رسول الله از عاصی زاده ، حسن انتظاری و…شهید شدند و تنها یکی از فرماندهان مجروح و اسیر گشت.

شفیعی در بخش دیگری از سخنان خود در پاسخ به اینکه شدیدترین شکنجه شما در زمان اسارت چه بود گفت:شکنجه روحی. زمانی که همرزمانمان جلوی چشمانمان با بدترین شیوه شکنجه می شدند.
غذایمان یک نان ساندویچی کپک زده بود .
برای شام رب گوجه ،آب و پوست بادمجان یا اگر فصل شلغم با هم مخلوط می شد.

وی با بیان اینکه در زمان اسارت مسوول پخش غذا بوده است عنوان کرد: به هیچ وجه به خود اجازه نمی دادم حق پایمال شود خوشه انگور را دانه دانه میکردم به تعداد افراد در بین آنان توزیع می شد سه تا هندوانه ای که برای ۵۰ نفر در نظر می گرفتند داخل تشت بزرگی با چند پارچ آب شربت درست می کردم.

آزاده جنگ تحمیلی همچنین در پاسخ به اینکه آیا جایی بوده است که نام آزاده بودن خود را مخفی کنید خاطر نشان کرد: هیچ جا در این خصوص نمی کنم آنگونه نیست که طلبکار نظام باشیم .

شفیعی در ادامه در جواب سوال اینکه آیا با طعنه و کنایه مردم در خصوص گرفتن امتیازات از بنیاد شهید روبرو شده اید بیان کرد:زیاد. اما باید صبور بود بعد از آنکه از اسارت آمده بودم برخی حسرت امکانات که به ما تعلق می گرفت را می خوردند در حالی که من بچه رعیت و کشاورز بوده و هستم.

شفیعی به دوران خوش زندگیش نیز اشاره ای کرد و یادآور شد: ۶ ماه بعد از آنکه به ایران برگشتم و در سال ۶۹ ازدواج کرده که حاصل آن سه فرزند دو پسر که یکی در هوشبری بیمارستان ولیعصر و دیگری دانشحوی مهندسی کامپیوتر است دختر نیز در کلاس دهم مشغول به تحصیل می باشد خدا را شکر از زندگی رضایت هستم شغلم معلمی است و عضو شورای اسلامی روستای مبارکه می باشم.

وی در پاسخ به اینکه بعد از اسارت چه صحنه هایی تلخ تر از اسارت بود عنوان کرده: فشار روحی ما بر اثر بی عدالتی در جامعه است.
چرا مسوول وظیفه اش را با منت برای مردم انجام می دهد برخی اوقات می گویم کاش عراق بودیم چرا درچند وقت اخیر خانواده های شهدا جرات نمی کنند بگویند فرزند شهید یا خانواده شهید هستند.
برخی از مسوولین نتوانستند با مردم صداقت داشته باشنداختلاس ها، تبعیض ها و..‌. در ناامیدی مردم قطعا تاثیرگذار است.

شفیعی ادامه داد: با داشتن زندگی تجملاتی، حقوق های کلان و… چگونه می توان درد مردم را احساس کرد.

شفیعی در پایان به حفاظت از ارزشهای دفاع مقدس و پیروی از ولایت فقیه تاکید کرد و گفت:باید فکری اساسی برای نابسامانی ها جامعه برداشت چرا که نسل جوان در تلاطم و دو راهی قرار گرفته است.


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۵۲۳
برچسب ها:

You cannot copy content of this page