نخل

دسته: عمومی
بدون دیدگاه
شنبه - 13 مهر 1398


درخت خرما توبافق فراوونه
شاخ وبرگاش همه جا اویزونه
قدیما از این درخت با صفا
مردمان بافقی بودند خودکفا
این درخت مایه رزق و روزی بود
بهر بافقی همدم هر روزی بود
همه از خوردن خرما های بافق
میشدندسرزنده وفربه و چاق
خرماهاش ریز و درشت وتنگلو
تا میذاشتی تو دهن میرفت تو گلو
کلو آن خرمای سبزونارسه
بعضی ها دوست می داشتن مزه اش گسه
خرمای نیم پخته اسمش بود ثلات
شیرین و خوشمزه بود عین نبات
خرما های قوص و قصب خوشمزه
بعضی ها نه تا دونش قد گزه
هسته خرما که نامش کلپی بود
کندلوش آتش زیر کرسی بود
پا دری ز سیس آن بافته می شد
مثل فرش وقالی پرداخته می شد
برگ آن سبد می شد شاخاش جارو
خوشه هاش سر میزد از ابشخارو
شترو،کلاه پیسکی، جولتو
حصیراش نرم وسبک عین پتو
باد بزن موغی و پیسکی قشنگ
اسمی و ساده بود و رنگارنگ
پنکه دستی فقط بود باد بزن
تو تابستون مونس هر مرد وزن

حیف از اون نخل های زیبا همه با قد رشید
حالیا نقاب حسرت به سر و روی کشید
دگر آن مهر و محبت ز کسی هیچ ندید
قطره ای اب تو گرمای تابستان نچشید
شاخ و برگش همه خشکیده واویزان است
نا امید از همه جا منتظر باران است


پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۲۴۹
برچسب ها:

You cannot copy content of this page