در مطلب « از توان تا عمل » به این رسیدیم که در توان ما حل بسیاری از مشکلات اطرافمان وجود دارد حال آنکه به خوبی از آن بهره نمی بریم نظر خواننده ای هم اینگونه بود : « با امن یجیب خوندن ترک حوض هم نمیاد ای برادر . فکی (یا فکری) برای اقتصاد و فرهنگ بردار » .
امروز متاسفانه اعتدال و تعادل از بسیاری از رفتارهای فرهنگی-مذهبی ، اجتماعی ، سیاسی و … رخت بربسته . بطوری که در اکثریت تصمیمات ، کلامها و حرکتها براحتی می توان تندی در دیدگاه را مشاهده کرد . تا جائی که برخی مواقع این موضوع عواقبی چون خط و نشان کشیدن ، بحث های بی فایده و نهایتا ایجاد بی انگیزگی در عمل انسان نمایان می شود .
اما حقیقت اینست که هر کسی با چشمان خود و از جایگاهی که دارد میتواند نظری متفاوت با دیگران داشته باشد بنابراین هرگز نباید توقع داشت که 4 نفری که دور یک میز نشسته اند ، عدد ( 7 ) نوشته شده روی آن میز را هفت بخوانند . البته اولین فردی که نظر می دهد تاثیر بسزائی روی نظرات دیگران میتواند داشته باشد ولی باید قبول کنیم که 7 را 8 ، علامت کوچکتر یا بزرگتر خواندن ، قطعا از دیدگاه و منظر بقیه درست است . اما می توان با آوردن دلیل و برهانی چون نوع قرار گرفتن میز و … به گزینه درست رسید و از بحث و تبادل نظر لذت برد .
دوستمان فرموده بودند قدمی برای اقتصاد و فرهنگ برداشته شود و با امن یجیب ترک حوض بند نمی اید . البته گوشه ای از درد شهرمان همین است ولی در مطلب توان تا عمل منظورمان فراتر بود: بالفعل کردن بالقوه های خود و اطرافیان . حال این توان بالقوه در هر کسی متفاوت است برخی می توانند بنویسند و مشکلی را مطرح و زنده کنند عده ای می توانند ایده و طرحی را در یکی از زمینه های اجتماعی ، فرهنگی و .. جمع و جور کنند و برخی هم هستند که توان سرمایه گذاری را دارند . خلاصه هر کسی در این شهر توانی دارد . اینجاست که مفهوم فرمایش امام رضا علیه السلام را بهتر درک میکنیم که می فرمایند: جامعه ای که فقط دعا می کند ولی تلاش نمی کند خودش را مسخره کرده است .
امروز در شهر ما خیلی از توانهامان بی سرپرستند و بر زمین مانده و فکرش را که بکنیم هر لحظه در حال مسخره کردن خودیم و با دردهای بیدرمان و نالشهای دلسوزانه مان مجلسی برپا میکنیم و تاسف می خوریم که فلان جای شهر خراب است ، فلان بی مدیریتی را مشکل امروز را ساخته است و خلاصه مثل مرگی که برای خود نمی دانیم و به دیگران بسته ایم ، تمام مشکلات ریز و درشت شهر و اطرافمان را به دیگران می چسبانیم ولی غافل از این هستیم که ما هم توانی داریم و سیب زمینی نیستیم .
پس برای اینکه سیب زمینی نباشیم باید تفکرمان را توسعه دهیم و حرفی بزنیم ، عملی بکنیم و کسی باشیم در حد توانمان و این توان را اسراف نکنیم . که اگر این گونه شود :
–          بی سرپرستان سروسامانی می گیرند .
–          از توان و اوقات جوانان بهینه تر استفاده می شود .
–          همدلی ، شادابی و نشاط بیشتر درشهر رونق می گیرد .
–          سرمایه های شخصی و شهری مان راکد نمی گردد و افزایش می یابد و …
خلاصه مثل ژاپنی ها فراتر از خانواده و قوم و خویش خواهیم رفت و در پشت دیوار شهر با عنوان بافقی بودن تلاش می کنیم و زیرساختی می سازیم برای توسعه و رفع مشکلات از چهره شهرمان . لذا باید تفکرها را درمسیر درست قرار دهیم و توانها را به صحنه بیاوریم .
 محمد مهدی علیزاده فلاح