تفرقه بینداز و حکومت کن
نمی دانم از کجا شروع کنم بدون اینکه حتی فکر کنم می نویسم .
روزگاری نه چندان دور از اینکه مدیران بافق افراد بومی بودند به خود می بالیدیم خوشحال بودیم رئیس اولین مجموعه ی دانشگاهی ما ( دانشگاه آزاد ) تشکری با پسوند بافقی هست ، دلخوش بودیم از 45 سال پیش که سنگ آهن چغارت شروع به کار کرد و چندین مدیرعامل آمدند و خوردند و بردند و رفتند و حتی ده شاهی ام به بافق و بافقی کمک نکردند یک مدیر بومی آمده سرانجام پس از سی و اندی سال با سلام و صلوات مرحوم دهستانی را آوردیم یادتان است چقدر خوشحال بودیم ، گل لبخند بر روی لبانمان بود که رئیس دانشگاه آزادمان بافقی هست ،در پوست خود نمی گنجیدیم که مدیرعامل سنگ آهن بافقیه ،
یادتان هست مدیران بافقی دست به دست هم دادند برای اولین بار سنگ آهن بافق به خارج از کشور صادر شد ؟ شاید یادتان نرفته باشد دانشگاه آزاد از یک کلاس در هنرستان شهید باهنر شروع شد و رسید به جایی که بزرگترین مجموعه ی داشنگاهی بعد از مرکز استان بود .
من یادم نرفته زمانیکه می خواستند نقاط مرزی را در منطقه ی سبزدشت مشخص کنند مسئولین وقت و فرماندار ( مسعود شریعتی ) با حضور خود حتی یک متر هم نگذاشت در میل کوبی و نشان گذاری به ضر ر بافق شود .
این گونه بود که استارت پیشرفت بافق زده شد و بافق به سوی مدرن شدن گام بر می داشت .
و اما واما و اما آنانکه همیشه دوست نداشتند بافق پیشرفت کنه ، آنانکه نون خود را در گروه نا آگاهی مردم بافق می دیدند ، آنانکه می دانستند اگر بچه بافقی رشد کند و به مدیریت کلان استانی و کشوری برسد نونشان را آجر می کند شروع کردند همچون روباه پیر انگلیس به اجرای سیاست تفرقه بینداز و حکومت بکن البته نه به دست همفر سیاستمدار با کیاست انگلیسی بلکه با دست کسانی که در یک کوچه و محله بزرگ شدن ، کسانیکه دلشان برای بافق می سوخت ولی به خاطر سیاست های دشمنان دوست نما و نا آگاهی کاری را کردند که امروز باید بنشیم و بر آن روزها غیطه بخوریم ،
همانهایی را که با سلام و صلوات اوردیم با انواع و اقسام تهمت آنها را به جان هم انداختیم فراریشان دادیم و آنگاه مانند توابین سرهای خود را خم کردیم وفریاد وای افسوسا و وامصیبت ها سر دادیم ولی افسوس که افسوس خوردن سودی ندارد و بر مزارشان یا نبودنشان اشک تمساح ریختن جز ندامت میوه ای ندارد .
امروز در مسجد جامع بافق دایه ی مهربانتر از مادری دیدم که گریبان چاک می کرد برای بافق فقط ذهن کوچک من به این اندیشه فرو رفت مگر ما را چه شده است آنانکه خود مدعی این خاک زرخیز هستند و هنوز آرزو دارند بافق را مانند گوشت قربانی ببرند امروز حامی بافق و بافقی شدند راستی چرا ؟ مگر یک نفر در بافق نیست که حکمیت کند و تمام گروهها و جناح ها را دور خود جمع کند و به آنها بگوید نگذارید تاریخ تکرار شود ما از نخبه کشی و بافقی کشی چه نتیجه ای تا حالا گرفته ایم ؟
راستی یادتان هست در اعتصاب گذشته بعضی از دوستان از مرکز استان آمد ند گفتند ال می کنیم و بل می کنیم ولی در این اعتصاب از آنها خبری نشد .
هنوز هم ما افقی ها چوب اعتماد به کسانی را می خوریم که قرار بود در جایگاه مهمی که دارند گوش فلان وزیر را بگیرند و حق بافق را از حلقومش بیرون کشن راستی آن توپ و تشر ها چه شد ؟ تمام این سوالات یک جواب دارد
و جوابش این است به قول انگلیسی ها ( تفرقه بینداز حکومت کن ) آنهم به دست خودمون نه آمریکا و اسرائیل
بر هیچ کس پوشیده نیست که بافق و بافقی در طول تاریخ مظلوم واقع شده . و باید حق بافق داده شود اما مطلب مهمی که باید یاد آوری کنم این است که فقط سنگ آهن حق بافق نیست . بندر خشک هم حق بافق بود که خیلی زیرکانه به مهریز بردند و ما سکوت کردیم ، فقط در بافق توپ و تشر زدیم چند بار برای بازگشت بندر خشک که به مراتب ارزش اقتصاد ی اش از صد تا سنگ آهن ته کشیده بیشتر بود اعتصاب کردیم ؟
چند مرتبه برای راه اندازی گمرکی که ساختمانش محل تاخت و تاز موش ها شده در مسجد جامع جمع شدیم و از مسئولین توضیح خواستیم؟
راستی بعد از درگیریهای سال 90 که بچه های بافق کتک خوردند و اموالشان را به آتش زدند و نزدیک به هفتاد نفر بازداشت شدند و بعد از خوابیدن این غائله به آرامی و بی صدا 90 درصد کارخانجات تعمیرات لکو موتیو و 100 درصد امور مالی این کارخانجات را از بافق به سیرجان و کرج بردند چند مرتبه جلوی ایستگاه راه آهن و فرمانداری تجمع کردیم و گفتیم چرا کارخانجات را بردید در حالیکه قرار بود مرکز اصلی تعمیرات لکوموتیو شرق و جنوب شرق بافق باشد ؟
و هزاران چرا دیگر که در این مقاله نمی گنجد .
همشهری های عزیز نه سنگ آهنی هستم و نه کسی دارم که بخواهد سنگ آهن برود نه کاری دست کسی دارم در سنگ آهن چون سی سال خدمتم رو به اتمام است و باید آمد رفتن به اونور باشم ولی به عنوان کسی که دلم می خواهد شهرم آباد شود و آبادانی شهر نه در گروه بهابادی ها ، یزدی ، و مهریزی ها است آبادانی بافق در دستان بچه های بافق است و باید بچه های بافق این خرابه را بسازند بیایید یک بار هم که شده دست از این زنده باد ها و مرده بادها برداریم و نگذاریم آنان که نونشان در آشوب بافق است به نتیجه برسند و یک بار دیگر قضیه ی سالها گذشته تکرار شود و با دست خود بجه های بافق را نابود کنیم و دشمنان بافقی بر سر منقل های خود به ریش بافق و بافقی بخندند و در حالیکه ما دنبال نخبه کشی و بومی کشی هستیم آنها دنبال منافع اقتصادی خود باشند و ده سال دیگر بیاییم بگوییم چرا دانشگاه آزاد خراب شده و چرا معدن نابود شده و افسوس بخوریم که چرا از فلانی حمایت نکردیم و هزاران چرای دیگر
شک نداشته باشید تا زمانیکه نماینده بومی و مدیرکل بافقی در سطح استان و کشور نداشته باشیم و مدیر خوب در شهر نداشته باشیم پول به تنهایی مشکل بافق را حل نمی کنه تغییر حسن با حسین مشکلی چندانی را برطرف نمی کنه ما باید افکارمان تغییر بدهیم .
امید است قبل از قضاوت کردن در خصوص این دلنوشته تنها پنج دقیقه سکوت کنید بعد قضاوت نمائید و نظر بگذارید
خدمتگزار شما : عباس ابراهیمی خوسفی
جناب آقای ابراهیمی ما اجازه تفرقه به هیچ کس نمیدهیم فقط تا آزاد شدن دوستانمان و برکناری مدیر …… کار دست از اعتصاب نخواهیم کشید و مطمئن باشید تا آخر این راه ایستاده ایم