چه میشود که بیایی شبی از آن سوها
چه میشود که بیایی شبی از آن سوها
به دور از این همه جنجال ها, هیاهوها
به ذره ذره ی این خاک تشنه جان بدهی
و بشکنی تو طلسم تمام جادوها
هوای شهر گرفته ست و آسمان ابریست
و پر شده ست زمین از حضور زالوها
چه زخمها که نشسته ست بر گلوی سحر
چقدر خسته و دل مرده اند شب بوها
بیا و تازه کن این زخم کهنه را از نو
حکایت فدک و میخ و زخم پهلوها
نشان مادر پهلوشکسته را تو بده
به سروهای زمین, یاس ها, پرستوها
چنین که قایق ایمان ما ترک خورده ست
به ساحل تو مگر میرسند پاروها
ببار تا که زمین رنگ تازگی گیرد
و پر شوند ز شهد حضور, کندوها
“زهرا شمس الدینی قطرم”
بازدید: ۷۵
احسنت